ایران بین دو انقلاب

ایران بین دو انقلاب

محمدامین مروتی

"ایران بین دو انقلاب" نوشته "یرواند ابراهامیان"، یکی از کتب مرجع و مستند برای مرور تاریخ دو قرن اخیر است. ابراهامیان چپ و دارای گرایش تروتسکیست است، معهذا به واسطه مشرب دانشگاهی اش، کوشیده تفکراتش را زیاد در تحقیقاتش راه ندهد و نوشته هایش را مستند به اسناد فراوان از جریانات و اشخاص مختلف نماید.

بنابراین این کتاب می تواند یکی از مراجع مهم و قابل استناد در مطالعه تاریخ صدسال اخیر باشد. کاری ارزشمند و پر و پیمان که جایش در تالیفات تحلیلی تاریخی مان خالی بود. مطالعه کتاب، اطلاعات دست اول و کاملی از تاریخ معاصر کشورمان و تصویری کامل تر و جامع تر از روند اتفاقات و سیر وقایعِ منتهی به انقلاب به دست می دهد. تصویری بهتر از همه جریانات سیاسی، از روحانیون، چپ ها، ملیون و دیگران، از زمینه های سیاسی و اقتصادی انقلاب و.....

کتاب را می توان به سه بخش تقسیم کرد: دوران قاجار، دوران پهلوی و پس از آن.

معرفی کتاب بیشعوری اثر خاویر کرمنت

معرفی کتاب بیشعوری اثر خاویر کرمنت

بیشعوری کتابی با مضمون طنز است که به «تجاوز حماقت‌آمیز اما آگاهانه به حقوق دیگران» در عصر معاصر اشاره دارد، این کتاب نوشته خاویر کرمنت است.

این کتاب نخستین بار توسط محمود فرجامی در سال ۱۳۸۶ ترجمه شد و به دلیل عدم دریافت مجوز نشر به صورت رایگان برای دانلود روی سایت شخصی وی قرار گرفت. سرانجام در سال ۱۳۹۳ توسط انتشارات تیسا در ۲۳۲ صفحه منتشر و به سرعت تبدیل به یکی از پرفروش‌ترین کتابهای غیرداستانی شد.

کتاب بیشعوری نوشته خاویر کرمنت، به بررسی و نقد رفتارهای ضد اجتماعی و خودخواهانه‌ای می‌پردازد که در افراد مختلف دیده می‌شود. نویسنده در این کتاب، این رفتارها را به عنوان یک بیماری به نام بیشعوری معرفی می‌کند و علائم و نشانه‌های آن را شرح می‌دهد. کرمنت نویسنده کتاب بیشعوری، با لحنی طنز و گزنده، نمونه‌هایی از رفتارهای بیشعورانه را در موقعیت‌های مختلف زندگی روزمره بیان می‌کند و خواننده را به تأمل در این موضوع وا می‌دارد. او معتقد است که بیشعوری یک بیماری مسری است و می‌تواند به روابط افراد، محیط کار و جامعه آسیب برساند. کتاب بیشعوری از زمان انتشار تاکنون مورد استقبال زیادی قرار گرفته است و به زبان‌های مختلف ترجمه شده است. بهترین ترجمه کتاب بیشعوری توسط محمود فرجامی انجام شده که در حال حاضر در فیدیبو در دسترس است.

خاویر کرمنت نویسنده‌ای فرانسوی است. کرمنت در نگارش آثار خود از لحنی طنز و گزنده استفاده می‌کند. آثار او عمدتاً بر نقد رفتارهای ضد اجتماعی و خودخواهانه تمرکز دارند.

کتاب بیشعوری به خواننده کمک می‌کند تا رفتارهای ضد اجتماعی و خودخواهانه را که در افراد مختلف دیده می‌شود، به درستی بشناسد. نویسنده با ارائه تعریفی از بیشعوری و شرح علائم و نشانه‌های آن، به خواننده یاری می‌رساند تا این رفتارها را در خود و دیگران تشخیص دهد.

با خواندن این کتاب، خواننده یاد می‌گیرد که چگونه با دیگران با احترام و همدلی رفتار کند و از بروز رفتارهای خودخواهانه و ضد اجتماعی پرهیز کند.

مترجم کتاب بیشعوری – محمود فرجامی – در مقدمه خود می‌نویسد:

بی‌شعوری حماقت نیست و بیشتر بی‌شعورها نه‌تنها احمق نیستند، که نسبت به مردم عادی از هوش و استعداد بالاتری برخوردارند. خودخواهی، وقاحت و تعرض آگاهانه به حقوق دیگران که بن‌مایه‌های بی‌شعوری‌اند، بیشتر از سوی کسانی اعمال می‌شود که از نظر هوش، معلومات، موقعیت اجتماعی و سیاسی و وضع مالی، اگر بهتر از عموم مردم نباشند، بدتر نیستند.

پشت جلد کتاب بیشعوری متنی آمده است که به خوبی تصویری از بیشعوری و افراد بیشعور ارائه می‌کند. سوال‌هایی در این متن پرسیده می‌شود که بدون شک بیشتر ما پاسخ مثبتی برای آن‌ها داریم:

آیا از اینکه همسایه‌تان زباله‌هایش را در جوی آب می‌ریزد عصبانی هستید؟ آیا تا به حال پیش آمده که در اداره‌ای برای گرفتن یک امضا روزها و ساعت‌ها در آمدوشد باشید؟ آیا احساس می‌کنید برخوردهای رئیس‌تان با شما توهین‌آمیز است؟ آیا با شنیدن حرف‌های سیاست‌مداران دچار رعشه و ناسزاگویی می‌شوید؟ هیچ دلتان خواسته یک صندلی را بر فرق پزشکی بکوبید که بدون آنکه اجازه بدهد در مورد بیماری‌تان توضیحی بدهید شروع به نوشتن نسخه کرده است؟ ....

تقریبا همه در این امر اتفاق نظر دارند که بی‌شعور کسی است که رفتار وقیح و نفرت‌انگیزی را به صورت کاملا ارادی و عمدی از خود بروز می‌دهد و از ایجاد اختلالی که در کارها به وجود آورده و آزاری که به دیگران رسانده قلبا خوشحال است. (کتاب بیشعوری – صفحه ۵۲)

بی شعوری صفت کسانی است که ملاحظه و رعایت دیگران را نمی کنند. بر اساس خودخواهی و نادیده گرفتن دیگران عمل می کنند. منافع خود را بر منافع دیگران ترجیح می دهند و این رفتارهایشان را تحت عنوان زرنگی توجیه می کنند.

نوبت دیگران را در صف رعایت نمی کنند.

در رانندگی، قوانین را زیر پا می گذارند. سبقت بیجا می گیرند. لایی می کشند. دیگران را به معرض خطر می گذارند.

محیط زیست را آلوده می کنند و آشغال هایشان را در همه جا رها می کنند.

از آزار دیگران لذت می برند و کیف می کنند.

رفتارهای حال به هم زن مانند آروغ زدن، فین در مقابل دیگران یا فروکردن انگشت در دماغ یا ریختن آب دهان و بینی در معابر عمومی می کنند.

جلوی پارکینگ مردم توقف می کنند و در مقابل اعتراض دیگران، طلبکار هم هستند و رفتارشان را توجیه می کنند.

حرف دیگران را نمی شنوند و فقط حرف خود را می زنند.

پزشکی که بدون شنیدن سخن بیمار نسخه می نویسد یا ساعات مدید او را در مطب معطل می کند، بیشعوری خود را نشان می دهد.

همسایه ای که صدای خروس و سگش خواب دیگران را مختل می کند نیز بیشعور است.

همسایه ای که شارژ خدماتش را رعایت نمی کند بی شعوری خود را نشان می دهد.

مدیر و رئیسی که از موقعیت خود برای زور گفتن به زیردستان سوء استفاده می کند و بدتر از همه حکومتی که به شهروندانش زور می گوید نماد بیشعوری هستند.

مردی که از ضعف جسمی همسرش سوء استفاده می کند و به او زور می گوید نماد دیگر بیشعوری است.

در یک کلمه بیشعور کسی است که خودخواهانه با دیگران برخورد می کند و حق دیگران را پایمال می کنند. برای اینکه خودش را راحت کند، دیگران را ناراحت می کند و چه بسا که از آزار دیگران لذت می برد. بیشعوری ترکیبی از خودخواهی، مردم آزاری و کوتاه فکری است. نکته مهم دیگر این است که بیشعور عمل خود را توجیه و حتی نوعی زرنگی تلقی می کند.

در مورد این کتاب یک نکته مهم و اساسی وجود دارد که نباید آن را از یاد برد. خواننده کتاب بیشعوری باید مراقب باشد در دام خودبرتربینی (!) گرفتار نشود. پس وقتی سراغ این کتاب رفتید باید با این ذهنیت شروع به خواندن آن کنید که من در پی اصلاح رفتار خودم هستم نه اینکه انسان‌های بیشعور را بهتر بشناسم که فردا در خیابان یا سر کار یا هرجای دیگر آن‌ها را شناسایی کنم.

این کتاب را برای آن نخوانید که از این به بعد هر رفتار نامناسب و نادرستی مشاهده کردید، فورا به آن شخص کتاب بیشعوری را معرفی کنید.

به‌شخصه هنگام مطالعه کتاب، کاغذ و قلمی در کنار خودم قرار دادم و بعد از هرفصل، رفتارهای نامناسب خودم را یادداشت می‌کردم تا در مورد آن‌ها فکر کنم و با رفتارهای بهتر و مناسب‌تری جایگزین‌شان کنم. چیزی که در انتهای به عنوان تمرین نیز آمده است و از خواننده می‌خواهد این کار را انجام دهد.

به شما هم پیشنهاد می‌کنم هنگام مطالعه این کتاب از همین روش استفاده کنید. من فکر می‌کنم بهترین راه برای داشتن جامعه‌ای بهتر و فرهنگی غنی‌تر این است که از خودمان شروع کنیم و رفتارهای خودمان را اصلاح کنیم. چون در نهایت این تک تک ما هستیم که جامعه را شکل می‌دهیم.

سخت‌ترین مرحله در درمان و ترک بی‌شعوری همان مرحله نخست است؛ یعنی پذیرفتنِ بی‌شعور بودن. هیچ‌کس دوست ندارد قبول کند که بی‌شعور است و بنابراین لحظه برداشتن نخستین گام، دردآور است. لحظه‌ای که رسیدن به آن، شهامت و اراده بالایی نیاز دارد. (کتاب بیشعوری – صفحه ۲۰۹)

معرفی کتاب "ایرانی تر"

معرفی کتاب "ایرانی تر"

محمدامین مروتی

"ایرانی تر" قصه گونه ای است از نهال تجدد(متولد 1338ش) و سفرهایش و ماجراهایش با همسرش"ژان کلود"، نویسنده ی شهیر فرانسوی. این کتاب را نشر چشمه منتشر کرده و در زمستان 1402 به چاپ نهم رسیده است.

نهال تجدد در خانواده ای فرهنگ دوست بالیده. مادرش مهین جهانبگلو(دختر یک خان کردتبار که در دوران شاه اسماعیل صفوی به استرآباد کوچانده شده بود) و پدرش رضا تجدد است که هر دو، دستی در مطالعات فرهنگی داشته اند. مادرش نمایشنامه نویسی بود که نمایش هایش را بزرگان تئاتر مثل عزت الله انتظامی و نصیریان و خوروش کار می کردند. همچنین او مترجم اشعار مولانا به فرانسوی بود.

اما پدرش از طرفداران مدرنیته بود که با تاسیس رونامه "تجدد" از رضاخان حمایت می کرد ولی بعداً بر سر جمهوری خواهی سردار سپه، علیه او شورید و دستگیر شد و تنها با وساطت "رحمتعلیشاه" که پیر و مراد هر دو رضا (رضا شاه و رضا تجدد) بود، از مهلکه گریخت.

نهال تجدد تحقیقات ارزشمندی تحت عنوان "بودای روشنایی"، راجع به یک اسقف مانوی دارد که در قرن هشتم میلادی به چین می رود و آمیخته ای از آیین بودا و زرتشت و مانی را تبلیغ می کند. وی معتقد است که این مانوی ها بودند که نام پیامبر خود را در چین، بودا گذاشتند.

نهال تجدد نویسنده کتب متعدد در مورد زندگی مولاناست من جمله: "عارف جان سوخته"، "در جستجوی مولانا" و "ملک گرسنه".

نهال با نویسنده ای فرانسوی به نام "ژان کلود" ازدواج می کند که سی سال از او بزرگتر است. جانمایه و راز این ازدواج تبادل فرهنگی شرق و غرب است. چنان که کتاب "ایرانی تر"، دو بخش دارد. بخشی به نام ایران که از فرهنگ ایرانی و شرقی سخن می گوید و بخشی به نام انیران که از فرهنگ غربی سخن می رود. تعبیر "ایرانی تر" را خانم تجدد برای خودش پس از آشنایی با ژان کلود به کار می برد که عاشق فرهنگ ایران بود و می گوید این آشنایی، مرا ایرانی تر کرد.

ژان کلود از طریق نهال با کیارستمی و امتظامی و شایگان آشنا می شود و نهال از طریق ژانکلود با بونوئل و میلوش و دالایی لاما و بروک.

ژان کلود کسی است که برای فیلم کوتاهش موسوم به "تولد مبارک" اسکار گرفته و با کارگردانان مشهوری چون پیتر بروک، میلوش فورمن(کارگردان اشباح گویا) و لوئیس بونولوتل(کارگردان جذابیت پنهان بورژوازی) و آندره وایدا(کارگردان دانتون) و... در نوشتن حدود 200 فیلمنامه همکاری داشته است. او با فرهنگ ایرانی و مولانا و کیارستمی هم علاقه و علقه دارد بی آنکه هویت فرانسوی خود را فراموش کند.

میلوش اهل چکسلواکی بود. وی بارها از وضعیت نویسندگان تحت حاکمیت کمونیستها نقل می کند:

"فکر نکن. اگر فکر کردی بیانش مکن. اگر بیانش کردی آن را ننویس و اگر نوشتی چاپ مکن."

و ملاقات با دالایی لاما که بدو گفته بود:

"در آیین خود بمانید. تغییر مذهب گمراهی می آورد. اما اگر در بودیسم چیزی دیدید که خود ندارید، از آن استفاده کنید."

بودیسم آنان را به یاد خیام و دم غنیمت شمردن می اندازد و اینکه فردا خیالی بیشن نیست و زمان حال هدیه است که به ما داده شده است. از همین رو کلمه present هم در فرانسه و هم در انگلیسی به معنی هدیه است.

نهال تجدد در مورد عباس کیارستمی می گوید:

"زمانی که صحبت از بمباران ایران بود....اگر به ایران حمله نشد، دلیلی جز مخالفت افکار عمومی غرب نداشت. اگر غربی ها از عراق، تنها تصویر صدام حسین را داشتند، به ایران که می اندیشیدند یاد پسر بچه ای می افتادند که کتابچه ای در دست، دنبال خانه دوست بود."

داریوش شایگان از دیگر دوستان خانودگی تجددها بود. ژان کلود در سوگ داریوش شایگان نوشته بود:

" او پروست را در کنار تائو و ارسطو قرار می داد و عمیقا همدم مولانا و انشتین بود."

نهال تجدد کیارستمی و شایگان و انتظامی را چنین توصیف می کند:

"این سه بیش از هر چیز ایرانی بودند....ولی طبع و سرشت خود را داشتند" سردی عباس، گرمی داریوش و مردمی بودن آقای انتظامی... آن ها جان نباخته بلکه جان سپرده اند. جان خود را به ما امانت داده اند...بر ماست پاسداری آن."

16 تیر 1403

مرور کتاب "شهریار" ماکیاول

مرور کتاب "شهریار" ماکیاول

محمدامین مروتی

اثر ماکیاوللی خطاب به جیووانی دِ مدیچی ملقب به پاپ لئوی دهم نوشته شده و از او برای نجات ایتالیا کمک می خواهد.

تئوریسین حفظ حکومت:

ماکیاوللی در کتاب شهریار، با استناد به تاریخ کشورهای مختلف، در پی یافتن علل پایداری و زوال حکومت ها می گردد. هنر ماکیاوللی در آن است که با زیرکی و واقع بینی و تیزبینی می خواهد از تجارب سایر حکومت ها برای شهریاری بهره گیرد.

هم و غم و اولویت ماکیاوللی، حفظ حکومت به هر شیوه ای است و همه تمهیدها و تدبیرهایش در خدمت همین اولویت است. او این معیار را چنین بیان می کند:

"در باب کردار همه مردمان، به ویژه شهریاران، سنجه ی داوری، برآمد کارهاست." (فصل هجدهم)

واقع بینی:

در فصل پانزدهم آمده است:

"بر آنم که به جای خیال پردازی می‌باید به واقعیت روی کرد.... بسیاری در باب جمهوری ها و شهریاری هایی خیالپردازی کرده اند که نه کسی دیده است و نه شنیده. شکاف میان زندگی واقعی و زندگی آرمانی چندان است که هرگاه کسی واقعیت را به آرمان بفروشد به جای پایستن خویش راه نابودی را در پیش می گیرد. هر که بخواهد در همه حال پرهیزگار باشد، در میان این همه ناپرهیزگاری سرنوشتی جز ناکامی نخواهد داشت."

در ادامه می گوید همه مردمان و من جمله شهریاران خوی های خوب و بد دارند ولی خوی هایی هست که فضیلت به شمار می روند و موجب نابودی می شوند و خوی هایی که رذیلت اند ولی موجب کامروایی می گردند و هدف کامروایی است.

تجارب تاریخی:

بر اساس همین مطالعات می گوید شهریار در صورت تصرف کشور دیگر، بهتر است به قوانین و آداب و رسومشان دست نزند و سعی کند قوانین قبلی را به دست شهروندانی از همان کشور اجرا کند.

به نظر او گرفتن کشورهایی مثل عثمانی که حکومت متمرکز دارند دشوار ولی نگه داشتنشان به دلیل عدم معارض های کوچکتر، آسان تر است. اما گرفتن کشوری مثل فرانسه آسان و نگه داشتنش دشوار است. به همین دلیل جانشینان اسکندر پس از تسخیر ایران، توانستند بدون دردسر، حکم برانند. لویی دوازدهم(1462-1515) توانست ایتالیا را تسخیر کند ولی نتوانست آن را نگه دارد.

به نظر ماکیاوللی شهریار باید کشورهایی را که به آزادی خو کرده اند، پس از تسخیر، ویران کند تا دوباره موی دماغش نشوند.

پایه اصلی حکومت قانون خوب و سپاه خوب است. اولی برای نظم داخلی و دومی برای دفع تهدید خارجی.

برای داشتن سپاه خوب نباید به مزدوران متکی بود زیرا در زمان صلح تو را غارت می کنند و در زمان جنگ دشمن تو را. یعنی به تو پشت می کنند. همچنین نباید به سپاه کمکی کشورهای دیگر متکی بود زیرا پیروزی تو به نام ایشان تمام می شود و شکستت به نام خودت. ماکیاوللی تاکید می کند که ویرانی ایتالیا در نتیجه استفاده از همین مزدوران و سپاهیان کمکی رخ داده است.

بالاترین هنر شهریار سلحشوری و جنگاوری است. حتی در زمان صلح نباید از تقویت سپاه و آمادگی آن غافل شود.

او کورش، موسی و رومولوس را نمونه شهریارانی می داند که نه به بخت که به هنر و توانایی های خود تکیه کرده اند.

چزاره بورجا همین هنرها را داشت ولی دچار بخت بد شد.

نوع دیگری از شهریاری، کسب قدرت و حفظ آن از راه تبهکاری است که نمونه اش "آگاثوکلس سیسیلی" بود.

همچنین شهریار می تواند توسط مردم به قدرت رسانده شده باشد. به نظر ماکیاوللی "شهریار را از دوستی مردم گریز نیست و گرنه در روزگار ناسازگاری، وی را پناهی نباشد." وی خطاب به شهریار می گوید:

"هیچ دژی تو را در امان نخواهد داشت اگر مردم از تو بیزار باشند."

همچنین حمایت نهادهای مذهبی از شهریار می تواند بر قدرت او بیفزاید.

به نظر ماکیاوللی شهروندان باید هم از حاکم بترسند و هم او را دوست داشته باشند. شهریار باید بتواند به موقع بیرحم و بخشنده باشد.

پادشاه باید در میان مردم به گشاده دستی معروف باشد ولی نباید خزانه را خالی کند واگر داد و دهشی دارد باید از مال بیگانگان و کشورهای شکست خورده باشد. شهرت به نرمدلی هم برای شاه خوب است ولی مردم در عین حال باید از او بترسند در حدی که از او نفرت نداشته باشند. عوامل ایجاد نفرت دست درازی به مال و جان و ناموس مردم است.

درست پیمانی در عالم سیاست هم همیشه درست نیست و در صورت لزوم باید پیمان شکنی کرد. چون مردمان همه نیک نیستند و اگر به نفعشان باشد، پیمان تو را می شکنند.

شهریار باید هم شیر باشد و هم روباه.

پادشاه باید مشاوران زیرک داشته باشد و به چاپلوسان میدان ندهد. او می گوید:

"تنها راه پرهیز ازچاپلوسان آن است که مردم بدانند می توانند حقیقت را به تو بگویند بی آن که آزرده شوی." اما هر کسی هم نباید راوی این حقیقت باشد بلکه مشاوران زیرک این وظیفه را بر عهده دارند.

ماکیاوللی و فردوسی:

از این نظر ماکیاوللی با فردوسی شباهت هایی دارد. فردوسي، در آغاز داستان پادشاهي كيخسرو، راز بختياري و سعادتمندي را در پنج چيز مي‌داند: "نژاد"، "گوهر"، "هنر" و "خرد"و" اقبال".

اول نژاد آن است كه از تخمه ي بزرگان باشي. همان که امروز از آن به اصل و نسب و خانواده دار بودن تعبیر می کنند.

دوم گوهر یا همان جوهر است وآن هم خلعت و بخشش الهي و توانایی های غیر اکتسابی است که از آن قبيل است "فره ايزدي".

سوم هنر آن است كه مجموعة توانایی هایی است که به كوشش و رنج كسب مي‌كني.

و هر سه‌ي اين‌ها اگر با عامل چهارم یعنی خرد توأم باشد توفيق، رفيق راه خواهد شد. چنانچه كيخسرو همه اين‌ها را با هم داشت ولي طوس با آن كه نژاده و گوهري بود، هنري و خردمند نبود.

هنر و خرد به اكتساب است ولي گوهر و نژاد وهبي و ارثي است. فردوسي مطلب را چنين بيان مي‌كند كه اگر ديدي از درختي شاخه زيبايي مي‌رويد كه درخت به برز و بالايش شاد مي‌شود، سزاوار است كه به سه چيز فكر كني:

هــنـر بــا نژادست و با گـوهر است

سه چیزست و هر سه به‌بند اندرست

هــنـر کـی بــود تـا نباشد گـهــر

نــژاده بـســی دیــده‌ای بـی‌هــنـر

گـهـر آنــک از فــر یــزدان بــود

نـیـازد بــه بد دسـت و بد نشنـود

نــژاد آنـک بـاشـد ز تـخـم پــدر

ســزد کاید از تـخـم پـاکـیــزه بر

هــنـر گــر بـیاموزی از هر کـسـی

بــکـوشی و پیـچـی ز رنجش بسی

ازین هــر سـه گــوهـر بود مایه‌دار

کــه زیـبـا بـود خلعـت کــردگــار

چـو هـر ســه بـیـابی خـرد بایدت

شـناسنده‌ی نـیــک و بد بـایــدت

چــو ایـن چار با یک تن آید به هم

بــرآســایــد از آز وز رنــج و غــم

اما عليرغم همه اين‌ها از مرگ چاره نيست و از آن بدتر بختِ بد است:

مگر مرگ، كز مرگ خود چاره نيست

وزين بـدتـر از بختِ پتياره نيـست

جـهـان جوي از اين چار بُد بي‌نيــاز

هـمش بـخـتِ سـازنده بود از فــراز

يعني براي كيخسرو اين چهار عامل فراهم بود و او بدان‌ها نيازي نداشت ضمن اين كه از آسمان هم بخت و شانس يار او بود.

ماکیاوللی هم بخت را عامل مهمی در کامروایی شهریار می داند اما آن را مانع اراده و اختیارش تلقی نمی کند و می گوید شهریاری که اهل ریسک است موفق تر از شهریاری است که دست به عصا راه می رود.

او در فصل بیست و پنجم شهریار می‌نویسد: « اما من همانا بر آنم که بی پروایی از پرواگری بهتر؛ چرا که بخت زن است و هر که خواهان اوست می باید به ضرب و زور بر وی دست یابد... و نیز همواره، او به مانند یک زن، دوست جوانان است زیرا آنها کمتر دست به عصا هستند، وحشی‌ترند و با جسارت بیشتری بر او فرمان می‌رانند».تجربه به او آموخته است که «بهتر است مقتدر و بی‌پروا باشیم تا محتاط، زیرا فورتونا(بخت) یک زن است و لازم است به‌منظور نگه‌داشتن و کنترل او تحت تسلط خودمان او را تنبیه کنیم و با چماق بالای سرش بایستیم. او بیشتر اوقات اجازه می‌دهد مغلوب مردانی باشد که از چنین روش‌هایی استفاده می‌کنند تا مردانی که با او به سردی رفتار می‌کنند.»

ارزیابی:

در ارزیابی اندیشه ماکیاول، مهمترین محل نزاع جنبه ی غیراخلاقی آن است که اخلاق را قربانی کسب و حفظ قدرت می کند.

این نقد از منظر اندیشه دموکراتیک، نقد درستی است اما در آن روزگار، دموکراسی و نظر مردم محلی از اعراب نداشت.

ماکیاوللی، دو دغدغه داشته است اول اتحاد ایتالیا، دوم راه های کسب و حفظ قدرت. به نظر او برای رسیدن به هدف اول ننگ و نام اهمیتی ندارند. این سخنی بود که سیدجواد طباطبایی-که از علاقمندان ماکیاول بود- نیز در مورد ایران می زد.

نکته مهم این است که امروز به رغم زمانه ماکیاول، سخن دموکراسی به میان آمده است و دموکراسی، نه تنها توجیه اخلاقی، بلکه توجیه کارآمدی هم دارد. یعنی نظام دموکراسی هم اخلاقی تر است و هم کارآمدتر. لذا به نظر می رسد اندیشه ماکیاوللی برای امروز وجهی ندارد و اهمیت او بیش از هر چیز به دلیل توجهی است که به رئال پولیتیک یعنی سیاست ورزی واقع بینانه داشته است که کماکان در روزگار ما نیز موضوعیت دارد.

همچنین به نظر می رسد این حکم ها حاصل تجربه های زیسته و دیده های ماکیاول است و به همه جا قابل تعمیم نیست.

ماکیاوللی شباهت هایی با فردوسی و سعدی و نصیحت الملوک های زبان فارسی دارد. با این تفاوت مهم که سعدی و فردوسی دستی در کار سیاست و تاریخ نداشته اند و به کلی گویی های حِکمی و اخلاقی بسنده کرده اند. حال آن که ماکیاول، با تیزبینی به جمعبندی حوادث تاریخی می پردازد و از عالم واقع درس های تاریخی می گیرد.

منابع:

شهریار/ ماکیاوللی/ ترجمه داریوش آشوری/ نشر مرکز/ 1375

بررسی کتاب شهریار ماکیاوللی/ حسین سراجی جهرمی

17 خرداد 1403

264. فیلم سیستم خردکن(۲۰۱۹)

264. فیلم سیستم خردکن(۲۰۱۹)

سیستم خردکن(System Crasher ) فیلمی آلمانی به کارگردانی نورا فینگشایدت و بازیگری هلنا زنگل وآلبرشت شوخ

است.

موضوع فیلم دشواریِ برخورد با کودکان ناسازگار است و به خوبی از عهده نمایش این دشواری و رویارویی برآمده است.

سیستم خردکن( فیلم جذابی است که شما را تا انتها با خود همراه خواهد کرد.

دیدن فیلم را به علاقمندان موضوعات تربیتی و آموزشی به جدّ توصیه می کنم.

معرفی رمان "کتابخانهٔ نیمه‌شب"

معرفی رمان "کتابخانهٔ نیمه‌شب"

محمدامین مروتی

"کتابخانهٔ نیمه‌شب" رمانی است به قلم "مَت هَیگ" است که در سال ۲۰۲۰ منتشر شده‌است.

ترجمه های مختلفی از این کتاب به زبان فارسی و جود دارد که به چاپ های متعددی رسیده اند. مثلاً ترجمه محمدصالح نورانی زاده در فروردین 1400 تا پایان همان سال، در "نشر کوله پشتی" به 57 چاپ، با شمارگان هزار جلد رسیده است.

پنج ترجمه‌ی دیگر از کتاب توسط مینا صفری، امین حسینیون، مهسا قنبری، مهسا صباغی و فاطمه پیرهادی روانه بازار شده اند. سایر ترجمه ها هم ترجمه های خوبی هستند، اما خوانندگان در مجموع ترجمه آقای نورانی زاده پسندیده اند.

این کتاب پتانسیل تبدیل به یک فیلم نامه عالی و یک فیلم سینمایی بسیار خوب را دارد.

کتاب، فحوایی فلسفی(اگزیستانسیالیستی) و علمی (کوانتومی) هم دارد که آن را از کتاب های عوام پسند متمایز می کند.

اگر های زندگی:

همه ما بارها با این فکر و خیال و حسرت مشغولیم که اگر در فلان زمان، به جای فلان انتخاب، بهمان انتخاب را داشتم، زندگیمان چقدر بهتر می شد. اما این کتاب نشان می دهد، هر انتخابی، عوارضی پیش بینی نشده دارد که در خلأ و بدون تجربه مستقیم، از آن ها بی خبریم. چه بسا اگر انتخاب های فعلی را نداشتیم، در آینده، حسرت همین انتخاب ها را می خوردیم. مسئله این است که ذهن ما انتخابهایمان را با لحاظ عوارض شان و عدم انتخاب هایمان را بدون لحاظ عوارض احتمالی شان، داوری می کند و بدین ترتیب همیشه حسرت و ایکاشی وجود دارد که چه بسا فقط در تخیلات ما موجه است.

موضوع کتاب:

"کتابخانهٔ نیمه‌شب" نیز در باره افسردگی زن 35 ساله ای به نام نورا سید است که قصد خودکشی دارد و در لحظه خودکشی که نیمه شب است، در عالم رویا، گذارش به "کتابخانه نیمه شب" می افتد. مت هیگ یعنی نویسنده کتاب نیز روزگاری به افسردگی مبتلا شده بود و کتاب می تواند بیان حال خود او نیز باشد. در واقع تجاربی از این دست، می تواند برای یک نویسنده، نقطه قوت باشد. کتابخانه نیمه شب، کتابخانه ای که به او امکان می دهد، انواع و اشکال مختلف تصمیم ها و زندگی های ناشی از آن تصمیم ها را تجربه کند. حاصل تجمیع این تجارب، آن هیچکسی است که همه کس بوده است و در موقعیت خوبی برای جمعبندی قرار دارد. بنابراین آخرین کتاب این کتابخانه استعاری سفید و نانوشته است و نورا باید خودش آن را بنویسد.

نورا نیز در همین کتابخانه انواع زندگی محتمل را تجربه می کند که در آن ها قهرمان شنای المپیک، ستاره راک، فروشنده، خانه دار، دانشمند و....است. اما جز وضعیت خانه داری، بقیه موقعیت ها راضیش نمی کنند.

نیمه شب، پایان روزی و آغاز روزی دیگر است و می تواند استعاره ای از تغییر مسیر زندگی و انتخابی نو باشد. "کتابخانه"، یک استعاره ذهنی برای مکانِ تصمیم گرفتن های مهم است.کتابخانه نیمه شب، کتابخانه احتمالات است. احتمالات بی نهایت زیادی که ممکن بود و احتمال داشت مسیر زندگی ما را تغییر دهد. اما اصلاً معلوم نیست که آن تغییرات بهتر بودند یا بدتر؟

انتخاب:

زندگی های ما تابع های مختلفِ امواج کوانتومی هستند و ما ممکن است بر اساس تصمیم های مختلفمان، مانند گربه شرودینگر، در معرض احتمالات مختلفی از زندگی قرار گیریم.

ما عبارت از انتخاب های مان هستیم و خطاهایمان بخشی از انتخاب های ما و بخشی از روند یادگیری مایند.

زندگی ما را تصمیم ها و انتخاب هایمان می سازد. ممکن است در انتخاب هایمان دچار اشتباه شویم اما اگر سعی خود را برای انتخابی درست کرده باشیم؛ حسرت انتخاب های دیگر، وجهی ندارد. تصور حرام کردن زندگی و حسرت زندگیی دیگر، لزوماً منطبق بر حقیقت نیست. به قول اگزیستانسیالیست ها انسان با انتخاب هایش می بالد و رشد می کند و انتخاب های اشتباه هم بخشی گریزناپذیر و حتی لازم از این پروسه یادگیری اند.

نتیجه گیری:

انسان معمولاً از زندگیش ناراضی است و اما و اگرهای فراوانی را در ذهن مجسم می کند که او را در موقعیت بهتری قرار می داد. اما کتاب می گوید معلوم نیست که این اما و اگرها، حقیقت را به ما بگویند. اساس رویکرد ما نارضایتی از وضع موجود است و بدون رسیدن به "فضیلت قناعت"، قصه این نارضایتی ها ادامه دارد. وضعیتی به نام "وضعیت ایدئال" وجود ندارد. همیشه پای چیزی در زندگی می لنگد که می تواند به موضوعِ فکر و ذکر ما تبدیل شود.

نگاه نویسنده این است که حتی تجارب بد هم می توانند مفید و معنی دار باشند. زندگی یک شطرنج استعاری است که یک پیاده تنها و آخر هم می تواند نجاتبخش آن باشد.

جمله زیبایی که چند بار در کتاب تکرار می شود این است:

"تنها راه یاد گرفتن، زندگی کردن است."

کافی است زندگی را تجربه کنیم به جای آن که سعی کنیم تحلیلش کنیم یا درکش کنیم. این همان سخنی است که سهراب سپهری می گوید:

"کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ

کار ما این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم"

این نگاه باعث می شود گل زنبق را به چشمی متفاوت و تازه به تازه بنگری و متوجه خاص بودن هر گل زنبق و هر موجودی بشوی. نگاه تو که نغییر کند، خودت تغییر می کنی و خودت که تغییر کردی، همه چیز تغییر می کند. چنان که اقبال لاهوری می گوید:

چون به جان دررفت، جان دیگر شود

جان چو دیگر شد، جهان دیگر شود

مهمترین آیتم و عنصر برای زندگی خوب، عشق است. اهمیت دادن به دیگری، باعث می شود برای دیگری اهمیت داشته باشی و این همه راز یک زندگی خوب است.

معرفی کتاب "تئوری انتخاب"

معرفی کتاب "تئوری انتخاب"

دکتر ویلیام گلسر (۱۹۲۵ –۲۰۱۳) روان‏پزشک نامدار معاصر با ارائۀ «تئوری نوین انتخاب» توضیح می‏ دهد که موجودات زنده چرا و چگونه رفتار می‏کنند.

اساس «تئوری انتخاب» بر این اصل استوار است که تمامی انسان‏ها به سبب وجود پنج نیاز ژنتیک؛ بقا، عشق و احساس تعلق خاطر، قدرت، آزادی و تفریح، برانگیخته می‏‌شوند. افراد نيازشان به قدرت را به سه شكل برآورده می‌كنند:

۱. شکل اول: power on

يعنی قدرتشان را بر ديگری اعمال می‌كنند و با كنترل ديگری يا ديگران احساس قدرت می‌كنند.

تذكر دادن به ديگران، غر زدن، ايراد گرفتن و مجبور كردن ديگران به كارهايی كه به گمان اين افراد به صلاح آنهاست نمونه اين رفتارهاست.

۲. شكل دوم: power with

يعنی قدرت را با ديگران تجربه می‌كنند. مثل وقتی كه شما قرار است تصميمی بگيريد كه نتيجه‌ آن بر روی همسر يا فرزندتان هم اثر می‌گذارد، آنگاه نظر و خواست آنها را هم در نظر می‌گيريد و حتی به نظر آنها عمل می‌كنيد.

در واقع به ديگری هم فرصت مخالفت و اظهار نظر و تصميم‌گيری می‌‌دهيد.

۳. شكل سوم: power within

در اين شكل از ارضاء نياز به قدرت، فرد نه قدرتش را بر ديگران اعمال می‌كند و نه با آنها، بلكه قدرت درونی خويش را افزايش می‌‌دهد.

مثل وقتی كه فردی با بالا بردن دانش يا مهارتی در خود احساس توانمندی و قدرت می‌كند، حتی اگر از ديگران هم تحسينی دريافت نكند اهميتی نمی‌‌دهد.

افرادی مثل اديسون، اینشتين، سقراط، نويسنده‌ها، شاعران و هنرمندان، نياز به قدرت‌شان را اينگونه برآورده كرده‌اند.

برای دستیابی و حفظ روابط مورد نیاز‌مان، باید دست از انتخاب کارهایی مانند زورگویی، اجبار، مجازات، پاداش، کنترل کردن، رئیس بودن، انتقاد، سرزنش، شکایت، نق زدن، اذیت کردن، رتبه بندی و کناره گیری برداریم. باید مراقبت، گوش دادن، حمایت کردن، مذاکره، تشویق، عشق ورزیدن، دوستانه بودن، اعتماد کردن، پذیرش، استقبال و احترام را جایگزین این رفتارهای مخرب کنیم.

بهترین کاری که والدین می‌توانند برای فرزندان خود انجام دهند این است که یکدیگر را دوست داشته باشند. (تئوری انتخاب/ویلیام گلاسر)

معرفی کتاب"پاتوق و پاتوق نشینی در ایران"

معرفی کتاب"پاتوق و پاتوق نشینی در ایران"

محمدامین مروتی

کتاب "پاتوق و پاتوق نشینی" را فرید مرادی نوشته و نشر لنا در 1402 منتشر کرده است.

کتاب حاوی اطلاعات جالبی است که به چند فقره آن اشاره می کنم:

پاتوق کلمه ای فارسی با ریشه پهلوی(پاتوگ) است. پاتوق جایی برای تجمع و وقت گذرانی بدون تکلف است.

قهوه خانه ها یکی از اشکال پاتوق بوده اند که از زمان صفویه رایج شدند. جایی برای قرارهای دوستانه، شاهنامه خوانی و قهوه خوردن.

چای خوردن از زمان قاجار و متاثر از فرهنگ روسی رایج شد. معروف ترین قهوه خانه تهران در زمان قاجار، "قهوه خانه قنبر" بود که به تدریح سمبل تنبلی و بیکاری شد.

در زمان پهلوی، کم کم کافه ها، پاتوق روشنفکران شد که معروف ترینشان "کافه نادری" بود.

منبع:

اندیشه پویا شماره 86 مهر 1402

معرفی کتاب حاجی آقا

معرفی کتاب حاجی آقا

محمدامین مروتی

حاجی آقا داستان بلندی از صادق هدایت است که در ۱۳۲۴ خورشیدی به صورت ضمیمهٔ مجلهٔ سخن با تخلص «هادی صداقت» در تهران چاپ شده‌است. مجلهٔ سخن را پرویز ناتل خانلری منتشر می کرد که دوست نزدیک هدایت بود.

داستان حاجی آقا در پیش و پس از اشغال ایران توسط متفقین در جنگ جهانی دوم روی می‌دهد. داستان در باره شخصی به نام حاجی ابوتراب، پیرمردی است ۸۹ ساله از بازاریان تهران است. هدایت در حاجی آقا یک تیپ شخصیتی منفور خلق کرده که جامع همه رذیلت هاست.

پدر او حاج مشدی فیض‌اله با خرید تنباکو و فروش آن پس از تحریم، ثروتمند شد. پس از مرگ او، حاجی ابوتراب با خرید املاک و مستغلات، ثروت پدرش را چند برابر کرد. پدر و پسر در عین حال بسیار خسیس اند.

هم و غم حاجی ابوتراب افزایش ثروت و قدرت و شهوت است. چندین زنِ عقدی و صیغه ای دارد. مقاطعه‌کاری، معاملهٔ فرش و تریاک در بغداد و کارچاق کنی از جمله کارهای اوست. او با احتکار کالا در دوران جنگ بر ثروت خود می افزاید.

در سیاست در سمت وزش باد ایستاده است. به اقتضای وقت دلبسته هیتلر است. از بلشویکها و مشروطه خواهان متنفر است. در عین حال در زمان مقتضی دموکراسی خواه و مشروطه خواه هم می شود. از دیکتاتوری رضاشاه انتقاد می‌کند و می خواهد نمایندهٔ مجلس شود.

تظاهر به مذهبی بودن می کند و در عین حال از مشروب و قمار روگردان نیست و اعتقاد درست و حسابی ندارد.

حاجی ابوتراب سواد درست و حسابی ندارد ولی ابیاتی از شاعران را حفظ کرده و در زمان مقتضی با آن خودنمایی می کند.

نقدها:

پس از نخستین چاپ آن، حزب توده، که رابطهٔ نزدیکی با هدایت داشت، به ستایش کتاب پرداخت. خیزران نژاد و منادی الحق دو شخصیت مثبت داستانند که جمعاً باور به انقلاب دارند و حاجی آقا انان را متهم به داشتن مواضع بلشویکی می کند.

همایون کاتوزیان، حاج محتشم‌السلطنه و حاج مخبرالسلطنه (مهدی‌قلی هدایت، پسرعموی والدین صادق هدایت) را دو الگوی اصلی شخصیت حاجی آقا در دنیای واقعی می‌داند. هردوی این افراد از اعضای سالمند، بانفوذ و جاافتادهٔ هیئت حاکمهٔ سیاسی آن زمان بوده‌اند. هردوی آن‌ها مانند حاجی آقا در حدود ۸۰ سال داشته‌اند، در مازندران دارای ملک، و از سران میانه‌روی انقلاب مشروطه بوده‌اند. آن‌ها با حکومت «نظم و انضباط» و پاره‌ای از اصلاحات اجتماعی و اقتصادی رضاشاه موافق، اما با افراط‌های شبه‌مدرنیستی و حملهٔ او به اعتقادها و فعالیت‌های مذهبی مخالف بوده‌اند. (کاتوزیان، محمدعلی همایون. طنز و طنزینهٔ هدایت. تهران: پردیس دانش، ۱۳۹۵)

مینوی حاجی آقا را به عینک تماماً سیاهی تشبیه کرده که صادق هدایت به ایرانیان داده‌است تا با آن کشور و مردم خود را ببینند. به گفتهٔ مینوی، تصویری که هدایت از فساد و خرابی ایران ارائه می‌کند، آنقدر خجالت‌آور است که موجب ناامیدی انسان می‌شود.

منابع:

حاجی آقا، انتشارات جاویدان، 2536

ویکی پدیا

اول آبان 1402

معرفی کتاب "مولوی چه می گوید"

معرفی کتاب "مولوی چه می گوید"

محمدامین مروتی

"مولوی چه می گوید" اثر طبع جلال الدین همایی است که در دو جلد و بیش از هزار صفحه به رشته تحریر در آمده است.

همایی در این کتاب با طبقه بندی موضوعیِ امّهات مفاهیم و مضامینِ مثنوی، کوشیده است از جهان بینی و نگاه عارفانه مولانا پرده بردارد و الحق در این که مبتکرانه و اندیشمندانه گام زده است.

همایی که تحصیلات حوزوی و عرفانی و فلسفی دارد، به خوبی توانسته، شباهت ها و تفاوهت های فکری مولانا با اهل کلام و فلسفه را بازنمایی کند.

کتاب در چهار بخش به نظریات اخلاقی و اجتماعی، فقهی، کلامی و فلسفیی و بالاخره نظریات عرفانی مولانا می پردازد که بیشترین حجم آن به مضامین عرفانی اختصاص یافته است.

خواندن دقیق کتاب به خواننده کمک می کند که مثنوی را منظومه ای تر و سازوارتر فهم کند.

این کتاب در سال های 1354 و 1355 توسط موسسه نشر هما به چاپ رسیده است و یکی از بهترین مداخل برای درک اندیشه های مولوی به حساب می آید.

29 مهر 1402

نگاهی به کتاب "ملت عشق"

نگاهی به کتاب "ملت عشق"

محمدامین مروتی

خانم "الیف شافاک"، یک فمنیست است، تحصیلاتی در علوم سیاسی دارد، استاد دانشگاه است و همه رمان های متعددش، جایزه برده اند. "ملت عشق"، پرفروش ترین کتاب ترکیه شده است و در ایران نیز بیش از پنجاه بار تجدیدچاپ شده است.

آنچه "ملت عشق" را به یک کتاب پرفروش و جذاب تبدیل کرده است، پیوندی است که بین انسان هایی با هفت قرن فاصله ایجاد می کند. ارزش تراث فرهنگی و ملی به این است که کماکان می توان با آن ها رابطه برقرار کرد. رمز ماندگاری مولانا و امثال او در حافظه فرهنگی ما و حتی جذابیتشان برای ملل دیگر، به این علت است که کماکان چیزهایی برای گفتن به ما دارند.

در کتاب "ملت عشق"، شخصیت اول رمان، خانمی است به نام "اللا" که علیرغم تمکن مالی و مادی، احساس سعادت نمی کند و سیر قصه به گونه ای است که شمس و "قواعد چهل گانه" اش را، دوای درد بی انگیزگی و احساس بدبختی خود می یابد. بدین گونه فاصله هفتصد ساله و 10 نسلی او با مولانا، از طریق میراث فرهنگی و عرفانی، پُر می شود.

قصه او و قصه مولانا، قصه همه مردم روی زمین است. دو قصه موازی، که درونمایه مشترکی دارند: جستجوی سعادتمندی.

دیگر دلیل موفقیت کتاب، تشریح دقیق زوایای پنهان رفتار و افکار شخصیت های داستان از بعد روانکاوی و خودشناسی است. شافاک، با دقتی عجیب، رفتار ها و ذهنیات شخصیت های گوناگون قصه اش و به خصوص اللا را تشریح می کند.

قصه از زبان شخص اول روایت می شود. اما از زبان حدود بیست نفر که همه شخص اولند.

این تکنیک به نویسنده کمک می کند که از زبان شخصیت های متعدد سخن بگوید. با آنان همدلی و همذات پنداری کند. خودش را جای آنان بگذارد و قضاوتشان نکند تا رمانی چندصدایی تولید کند. رمان به همین سبب، یعنی به دلیل چندصدایی بودنش است که دموکراتیک است و وصل را در جای فصل می نشاند. دموکراتیک است چون اجازه می دهد همه حرف خود را بزنند. چون اجازه گفتگو می دهد.

همدلی و همذات پنداری، باعث می شود خود را جای دیگران بگذاریم و حالشان را بفهمیم. تحقق "اصل طلایی اخلاق" نیز مستلزم همین توانایی است. گذاشتن خود در جای دیگری نیز مستلزم داشتن قوه تخیل است. رمان و ادبیات و هنر به توسعه قوه تخیل و از این راه به درک متقابل ما کمک می کنند. کسانی که خود را در چارچوب های عقلی و وظایف تعریف شده تعریف می کنند، هنر و ادبیات را تحقیر می کنند و بی فایده و دروغ می دانند. مشکل "آیشمن"، نداشتن قوه تخیل بود. مشکل دیکتاتورها این است که نمی توانند با قربانیانشان همدلی کنند و حالشان را بفهمند. مشکل شکنجه گر و سرکوبگر نیز همین است.

دالّ نهایی قصه، فمنیستی است، اما فمنیسمی که حاصل نوعی خودشناسی هم هست. وجه مشترک مولانا و اللا در این است که هر دو در چهل سالگی، چشمشان به دنیایی دیگر باز می شود که از تنعم و جلال و شکوه مادی، برتر است و در قماری عاشقانه، همه چیزشان را فدای شور و اشتیاقی می کنند که در زندگی کنونی شان غایب است. از آن سوی، "شمس" و "عزیز" نیز، دو عارف جهانگرد و خانه به دوش اند که سرای مشخصی ندارند و هر جا شب بشود، همانجا سرایشان می شود. از پیشامدها استقبال می کنند و پیامدهای پیشامدها را در آغوش می گیرند.

شاید هم نویسنده تاریخ را به سود اندیشه های خود قدری دستکاری کرده باشد. مانند نسبت دادن کرامات به شمس تبریزی و تحریف قصه کیمیا و شمس.

البته در رمان نویسنده حق دخل و تصرف در تاریخ را دارد اما بهتر است در مقدمه آن را توضیح دهد تا خواننده به اشتباه نیفتد.

به نظر می رسد شناخت خانم شافاک از عرفان و شمس و مولانا، عمیق نیست و این رابطه عارفانه به نوعی در خدمت دلالت فمنیستی رابطه اللا و عزیز شده است. برداشت های ذهنی ایشان از تصوف را می توان با کمک هرمنوتیک شناخت توضیح داد. توضیح آن که هیچکس با ذهن خالی، در هیچ موضوعی ورود نمی کند. ذهن ما پر از برداشت هایی از واقعیت است که پیشاپیش در خانواده و مدرسه و اجتماع پر شده است. دخل و تصرف در این برداشت ها تدریجی است و نزدیک شدن آن به حقیقت، مستلزم مطالعه و تحقیق دست اول در آثار بزرگانی چون مولانا و شمس است.

تکه های از کتاب:

- هر کلامی با هر گوشی سازگار نیست.

- مراحل هفتگانه سلوک:

گذشتن از نفس اماره که در کمین قضاوت دیگران است و همه خوبی ها را به خود و بدی ها را به دیگران نسبت می دهد، رسیدن به نفس لوامه که بر خود متمرکز است تا عیبها و نواقص خود را بیابد، رسیدن به نفس ملهمه که حقایق را به صرافت طبع می شناسد و به گیرنده خوبیها تبدیل می شود، رسیدن به نفس مطمئنه یا راضیه که انسان بدی نمی بیند یا با هر بد و خوبی، کنار می آید، رسیدن به وحدت با کائنات و آرامش، رسیدن به نفس مرضیه که در دیگران تاثیر مثبت می نهد و دستگیر دیگران می شود، و مرحله هفتم یا نفس کامله که کسی از مشخصات آن خبر نداده است.

- شریعت می گوید مال من، مال من است و مال تو، مال تو؛ ولی طریقت می گوید مال من هم مال توست.

31 شهریور 1402

معرفی کتاب "پناه بر حافظ"

معرفی کتاب "پناه بر حافظ"

اسماعیل فصیح (۱۳۱۳ - ۱۳۸۸) از پرمخاطب ترین نویسندگان دهه 60 و 70 بود. رمان‌های زمستان 62، دل کور، لاله برافروخت، شراب خام، داستان جاوید، ثریا در اغما و درد سیاوش از مهم‌ترین آثار او به‌شمار می‌روند. شاید بهترین اثرش، "زمستان 62" باشد. فصیح به سبب سادگی بیانش، توانسته آثاری پرکشش و پرمخاطب خلق کند.

وی در سال ۱۳۳۵ به آمریکا رفت و لیسانس شیمی گرفت. با "آنابل کمبل" نروژی ازدواج کرد اما همسرش هنگام زایمان، سر زا رفت.

پس از بازگشت به ایران، در سال ۱۳۴۲ در شرکت نفت، مشغول به کار شد. در سال ۱۳۵۹ با شروع جنگ ایران و عراق و بسته شدن دانشکده نفت آبادان، در ۴۷ سالگی و با سمت استادیار زبان انگلیسی بازنشسته شد.

اسماعیل فصیح در ۲۵ تیر ۱۳۸۸ در 75 سالگی به دلیل سکته مغزی درگذشت.

ماجرای اکثر رمانهای فصیح بر حول زندگی دکتر جلال آریان و خانواده و دوستانش می گذرد که دکتر آریان، در واقع خود نویسنده است.

پناه بر حافظ، به گفته نویسنده حسب حال یعنی سرگذشتی است از خوشنویسی به نام خداداد زرنگار، که عاشق حافظ و شعر اوست و اشعار او را تخمیس و سپس خوش نویسی می کند.

شرح احوال عاشقانه و مصائب و آوارگی های این خوشنویس در هنگامه حمله تیمورلنگ به شیراز، موضوعات قصه را شکل می دهد.

عشق اول او دختری پرتقالی به نام انژلیکوبلاست که در پورت گامبورون(بندر عباس) و در زمان استیلای پرتغالی ها با او آشنا شده و ازدواج کرده است. این دختر سر زا می رود که یاد آور همسر اول خود اسماعیل فصیح است.

پناه بر حافظ قصه ای عارفانه از زمانه دشوار است که به جهت تاریخی اصالت ندارد. حافظ این قصه با حافظ واقعی فاصله دارد. اما به قول نویسنده شاید حسب حال خود اوست.

کتاب های فصیح، من جمله همین کتاب، برای فیلمنامه شدن، جان می دهند. بهمن فرمان آرا، "زمستان 62"، فیلمنامه‌ای نوشته بود که مجوز ساخت نگرفت.

این کتاب در چاپ اول توسط نشر البرز در سال 1375 منتشر شده است.

معرفی کتاب "نام آوران شعر و ادب کرمانشاه"


معرفی کتاب "نام آوران شعر و ادب کرمانشاه"



کرمانشاه، خاستگاه استعدادهای کثیری در هنر و خاصه در شعر و شاعری است. نام هایی که بعضاً مرزهای شهر و دیارمان را درنوردیده و در گستره کشورمان شناخته شده اند.

این مجموعه- که در برگیرنده شرح احوال و آثار 42 نفر از اهل قلم کرمانشاهی است- حاصل همکاری مشترک محمدامین مروتی و استاد یدالله عاطفی است.



محمدامین مروتی در مقدمه کتاب می نویسد:

"یدالله عاطفی نه تنها پیشنهاد دهنده ی این کار بوده اند، بلکه کلیّة منابع لازم را تهیه و در تمام مراحل بازبینی و تصحیح و ویرایش نوشته ها و مقابله اشعار با اصل، با دقت و وسواس مثال زدنی، به مدت چند سال، وقت و انرژی و اشتیاق گذاشته اند.

هرچند آقای عاطفی با فروتنی تمام، اصرار داشتند که نامی از ایشان برده نشود، ولی به حکم انصاف و حق گزاری، وظیفه خود دانستم که این سطور را در ابتدای کتاب بیاورم تا سهم هر یک از مولفان مشخص باشد."



سعی کرده ایم تمجید و تجلیل، جای نقد و تحلیل را نگیرد و معرفی منصفانه ای از کم و کیف نوشته های بزرگان دیارمان با استناد به ابیات و اشعار ایشان به دست دهیم.

ترتیب کار بدین صورت بوده است که مختصری از زندگی هر ادیبی در ابتدای هر مقاله آمده است.

سپس به نقد موضوعی آثار هریک از ادبا، تحت عناوینی چون شعر عاشقانه، شعر اجتماعی، اشعار عرفانی و دینی و....پرداخته ایم.

در عین حال، ضمن نشان دادن جنبه های مثبت کار هر یک، به تحلیل محتوایی و صوری(ذهن و زبان) این اشعار و آوردن نمونه های کافی برای نقد و بررسی آنها، پرداخته شده است.



ترتیب تحلیل ها بر حسب زمان و تاریخ است و از "محمدباقر میرزا خسروی" تا "بیژن ارژن" را در بر می گیرد.

کتاب در 800 صفحه توسط "نشر ربیدان" به قیمت 350 هزار تومان منتشر و در دسترس علاقمندان قرار گرفته است.




معرفی کتاب "در دفاع از فهم"

معرفی کتاب "در دفاع از فهم"

محمدامین مروتی

"در دفاع از فهم"، کتابی است شامل پاره ای از سخنرانی های آلبر کامو، که در آن از ضرورت و اشتیاق به فهمیدن منهای نفرت و خشونت سخن می رود. این کتاب توسط نشر چشمه و با ترجمه مهدی شجاعی در 1401 منتشر شده است.

کامو می گوید:

"تسلیم نفرت نشویم، چیزی را به دستان خشونت نسپریم....امروز بعضی نشریات به خشونت و ناسزا دل سپرده اند. نباید بگذاریم انتقاد ما در دامن ناسزا بیفتد. باید بپذیریم که مخالفمان هم ممکن است حق داشته باشد..."

مطالعه کتاب برای دوستداران کامو و سلوک متفاوت و مستقل او در میانه دعواهای مسلکی و مکتبی مفید است.

معرفی کتاب انقلاب های 1848

معرفی کتاب انقلاب های 1848

محمدامین مروتی

انقلاب های 1848 اثر پیتر جونز و با ترجمه بابک محقق توسط نشر نی در 1401 به چاپ رسیده است.

در سال 1848 مجموعه ای از انقلاب های زنجیره ای در اروپا اتفاق افتاد که از فرانسه شروع شد و به پروس و اطریش و پراگ و بوداپست رسید.

این انقلاب ها از حمله حکومت فرانسه به نشستی از مخالفان شروع شد.

مارکس بسیار از این انقلاب ها الهام گرفت و بدان ها امیدوار بود. مع الوصف انقلابات 1848 به ثمر ننشستند و شکست خوردند و باعث نوعی سرخوردگی و یاس شدند.

مطالعه کتاب برای علاقمندان به اندیشه های قرن نوزدهم مفید است.

معرفی کتاب "کنش گران مرزی"

معرفی کتاب "کنش گران مرزی"

محمدامین مروتی

"کنشگر مرزی"، نظریه ای در باب توسعه، از دکتر مقصود فراستخواه، جامعه شناس، است.

با افزایش شکاف ملت-دولت ودر شرایط انسداد، که پنجره ها برای گفت و گو بسته می شوند، پل های ارتباطی از بین می روند و حوزه های مدنی ضعیف تر می شوند، فضایی از ناامیدی بر اذهان سنگینی می کند. اما جامعه ایرانی از نفس نمی افتد.

کنشگر مرزی انسانی است که می کوشد در فاصله میان محدودیتهای ساختاری ایران، امکان هایی تازه کشف یا حتی خلق بکند. در مرزهای میان دولت وجامعه، بین دیوان حکومتی و ایوان اجتماعی رفت‌وآمد می کند.

"کنش گران مرزی"، کتابی است از دکتر مقصود فراستخواه، جامعه شناس، که توسط نشر گام در 1401منتشر شده است.

فراستخواه در این کتاب، کنش گر مرزی را انسان های فرهیخته و خیرخواهی توصیف می کند که پایی در قدرت دارند و می خواهند علیرغم محدودیت های ساختاری، راهی برای ترقی و پیشرفت باز کنند.

فراستخواه در فاصله صدساله 1170 تا 1270، از عبدالطیف شوشتری نویسنده "تحفه العالم"(در1270 ه.ش) تا همنسلان محمدعلی فروغی را به عنوان کنش گر مرزی مثال می زند. در این میانه سیاستمدارانی مانند عباس میرزای ولیعهد، امیرکبیر، سپهسالار، مشیرالدوله پیرنیا و فروغی پدر و پسر، تا بازرگانانی مثل حاجی امین الضرب و فقها و روزنامه نگارانی قرار دارند که هر یک به سهم خویش کوشیده اند حتی المقدور گرهی از مسائل کشور را باز کنند.

مطالعه کتاب به دوستداران "نظریات توسعه"، توصیه می شود.

منبع:

اندیشه پویا شماره 83 نوروز 1402

معرفی رمان نیمه غایب

معرفی رمان نیمه غایب

محمدامین مروتی

نیمه غایب کتابی از حسین سناپور است که توسط نشر چشمه منتشر شده است. در سال ۱۳۷۸ برنده جایزه مهرگان ادب و در سال ۱۳۸۱ برنده جایزه یلدا شده‌است. این کتاب تا سال ۱۳۸۷ به چاپ پانزدهم رسید، اما بعد از آن تا دهه نود توقیف شد. چاپ بیست و یک رمان در ۱۴۰۰ منتشر شده‌است.

قصه:

داستان نیمه غایب در اواخر دهه شصت می گذرد که جنگ پایان یافته است و جامعه وارد مرحله جدیدی شده است.

شخصیت‌های داستان چهار جوان از دانشجویان معماری دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به نام‌های فرهاد، سیمیندخت (سیندخت)، فرح و بیژن و سه میانسال به نام‌های الهی، صدرالدینی و ثریا هستند.

صدرالدینی، پدر زنباره سیندخت، همسرش ثریا را آزرده است و ثریا به الهی، دوست صدرالدینی دل می بندد و با او به آمریکا مهاجرت می کند. سیمیندخت هم پس از 22 سال به دنبال پیدا کردن مادر است. پس از مرگ صدرالدینی، الهی ثریا را به ایران می‌آورد و مادر و دختر یکدیگر پیدا می‌کنند.

فرهاد عاشق سیمیندخت است. او از خانواده ای سنتی می آید که پدرش با ازدواج او با سیمین مخالف است. او دانشجوی تعلیقی است و پس از دو سال کارش درست می شود و به جستجوی سیمیندخت برمی خیزد. اما سیمیندخت به آمریکا رفته و ازدواج کرده است. پس از دو سال قطع ارتباط با خانواده فرهاد در بستر مرگ پدر ، برای خوشحالی او تن به ازدواجی ناخواسته می دهد.

فرح دوست سیمیندخت اهل لاهیجان است. بی اجازه خانواده با بیژن ارتباط عاطفی دارد. اما بیژن هم او را رها می کند و فرح دست به خودسوزی می‌زند که توسط سیمیندخت نجات می یابد.

نقد و بررسی:

موضوع محوری رمان، تقابل مدرنیته و سنت و انعکاس آن در نسل پس از جنگ است.

اما نقدی که به قصه وارد است این است که به لحاظ روایی، پرش های متعددی دارد که تمرکز خواننده را مختل می کند ولی خواننده ی مصرّ نهایتاً به موضوع پی می برد. این عیب گاهی چنان بزرگ می شود که قصه به شکل معما در می آید.

در عین حال قدرت نویسنده در توصیفات ناب و شاعرانه و دقیقی است که آدم را یاد میلان کوندرا و توصیفات دقیقش از روحیات آدمهای داستان می اندازد. ویژگی نخستینِ هر هنرمندی حساسیت و خوب حس کردن به خصوص خوب دیدن است. ریزبینی و دقت در مشاهده و توصیف از همین جا نشأت می گیرد. به نظر می رسد جایزه هایی که قصه برده است مرهون همین قدرت توصیف باشد که بعضاً طولانی و کسل کننده هم می شود و به شکلی غیرضروری، بر حجم کتاب افزوده است.

معرفی کتاب "قلندر و قلعه"

معرفی کتاب "قلندر و قلعه"

محمدامین مروتی

کتاب قلندر و قلعه، داستان زندگی شهاب الدین یحیی بن حبش سهروردی(شیخ اشراق) از حکما و عرفای بزرگ قرن ششم هجری ایران است که به جرم بددینی در سال ۵۸۷ هجری در سن ۳۶ یا ۳۷ سالگی به فتوای فقهای حلب کشته شد.

سهروردی به اصالت ماهیت و اصالت نور باور داشت و معتقد بود حکمت اشراق او دنبالة حکمت ایرانیان باستان و حکمای یونانی است.

این کتاب نوشته دکتر یحیی یثربی است که خود مشرب عرفانی- فلسفی دارد.

نویسنده خود را ادیب نمی داند اما در پرداخت قصه ای دلکش و دلنشین از زندگی سهروردی موفق بوده است و کتاب به چاپهای متعدد رسیده است.

قصه با خواب دوران کودکی یحیی شروع می شود. خواب پرواز با یک بال که البته بی نتیجه است. رمزی از نابسندگی بال علم برای پرواز و نیاز به بال عرفان.

سهروردی به جستجوی بال علم، دیار خود را در جوانی ترک می کند و در میانه راه با مغان زرتشتی و حکمت خسروانی آشنا می شود گه به منزله آن بال دیگر است.....

استفاده از اشعار متناسب با موضوع در ابتدای هر بخش، بر جذابیت کتاب افزوده است.

معرفی کتاب دنیای سوفی

معرفی کتاب دنیای سوفی

(نوشته یاستین گوردِر، ترجمه مهرداد بازیاری، نشر هرمس)

محمد امین مروتی

مقدمه:

دنیای سوفی کتابی است فلسفی برای نوجوانان که به 50 زبان ترجمه شده و برنده جوایز مختلف شده است. کتاب ظاهراً و رسماً برای نوجوانان است ولی مدخلی آسان برای بزرگسالان و همه علاقمندان بالای سن نوجوانی هم محسوب می شود.

تاریخ فلسفه در قالب داستان، و از خلال نامه هایی که از طرف یک فیلسوف ناشناس برای سوفی می رسد، روایت می شود. از این نوع کتاب نگاری، در گذشته کتابی از "جواهر لعل نهرو" داشتیم که از زندان در قالب نامه هایی به دخترش ایندیرا گاندی نوشته شده بود. آن کتاب با عنوان "نامه های پدری به دخترش"، تاریخ بشر را به زبانی ساده روایت می کند که در زمان خودش از پُرفروش ها بود.

سرگرد "آلبرت گناک" از نیروهای صلحبان سازمان ملل در لبنان است که می خواهد برای دخترش "هیلده مولا گناک" کتابی فلسفی بنویسد و در سالروز تولد 15 سالگی اش به او بدهد. اما قهرمانان این تاریخ فلسفه در خلال رمانی روایت می شود که "آلبرتو کنوکس" به عنوان معلم فلسفه به دختری به نام سوفی آموندسن می آموزد. سوفی هم مانند هیلده دختری 15 ساله است و در واقع چند روز قبل از هیلده (یعنی در زمان نگارش نامه ها) از مضمون آن ها با خبر می شود. قصه قالبی رمانتیک و ماجراجویانه هم پیدا می کند که در نوع خود جذاب است.

حُسن بزرگ کار "گوردر" این است که به خوبی توالی و ارتباط بین اندیشه های فلاسفه مختلف را نشان می دهد و این به کار او انسجامی درخور توجه داده است.


[1] دنیای سوفی، نوشته یاستین گوردِر، ترجمه مهرداد بازیاری، نشر هرمس

معرفی کتاب "مسئله اسپینوزا"

معرفی کتاب "مسئله اسپینوزا"

 

محمدامین مروتی

 

اروین یالوم در رمانِ "مسئله اسپینوزا" می کوشد فلسفه را با روانکاوی در آمیزد وابعاد روانشناختی فلسفه اسپینوزا را برجسته سازد.

در واقع عنوان کتاب اشاره به مسئله ای دارد که رویکرد اسپینوزا، به عنوان فیلسوفی با خون یهودی در ذهن جوانی نازیست ایجاد می کند. جوانی به نام آلفرت روزنبرگ، که بعدها به دوست صمیمی هیتلر و نظریه پرداز نازیسم تبدیل می شود. او که عاشق گوته است، برایش مهم است که چگونه گوته عاشق اسپینوزایی بوده که خون یهودی در رگهایش جریان دارد. توجیه ابتدایی خود او این است که اسپینوزا به آیین پدری خود پشت کرده است اما مبنای راسیسمِ نازی ها نه خود دین، که فساد خون یهودی بوده است و همین موضوع در ذهن جوان نازی به مسئله تبدیل شده است. در آن روزگار علم ژنتیک به حدی رشد نکرده بود که ایده خلوص نژادی زیر سوال برود و هنوز موضوع رابطه خون و خلق و خو مطرح بود و مورد سوء استفاده های سیاسی قرار می گرفت. طرح پایان‌نامه او در مورد کوره‌های مرده سوزی بود و برخی از مورخین او را به عنوان مبتکر کوره‌های آدم سوزی در هولوکاست می‌دانند. روزنبرگ ملهم از استورات چمبرلین بود. بعدها در دادگاه نورنبرگ محکوم به اعدام شد.

 

شخصیت های رمان:

یالوم شخصیت های متفاوتی در این رمان فلسفی/روانکاوانه مطرح می کند. شخصیت هایی که واقعیت تاریخی هم دارند ولی کار نویسنده به تحلیل کشیدن رویکردهای آنان در زندگی است:

 

"آلفرت روزنبرگ" یار نزدیک هیتلر که یالوم می کوشد دلیل گرایش های نژادپرستانه اش را در زندگی خانوادگی اش بجوید. سردبیر ارگان حزب با یک میلیون تیراژ است.

آلفرت هم وجود پر تناقضی است که عاشق هیتلر است و نامهربانی های گهگاهِ هیتلر او را به مرز جنون می کشاند. او نویسنده کتاب "افسانه قرن بیستم" در توجیه نژادپرستی است و در تیراژ میلیونی چاپ و تکثیر شد. این کتاب پس از نبرد من هیتلر، بیشترین تیراژ را در میان کتب نازی ها داشته است. کتابی دشوارخوان که هیتلر بدان وقعی نمی نهد. او معتقد است هیتلر ایده های "نبرد من" را از او گرفته است. فردریش نهایتاً به این نتیجه می رسد، روانکاوی های او در آلفرت درنمی گیرد. شاید سوگیری ایدئولوژیک مانع مهم تاثیرپذیری از درمانگر باشد. تاکید فردریش بر عقلانیت اسپینوزایی، در مقابلِ تاکید آلفرت بر اهمیت احساسات و شرف و شجاعت و اراده معطوف به قدرتِ آلمانی راه به جایی نمی برد. روزنبرگ با نقد شدید دادن جایزه صلح نوبل به "کارل فون اُسیتسکی"، این زندانیِ نظام هیتلری را خائن به کشورش می دانست و پیشنهاد برساختن یک جایزه مشابه از نوع آلمانیش را می داد. هیتلر از این پیشنهاد استقبال و خود روزنبرگ را نخستین کاندیدای این جایزه معرفی کرد.

 

"فردریش پُفیتستر" یک شخصیت خیالی و دوست خانوادگی آلفرت است. یالوم در آخرین صفحه کتابش می گوید پفیتستر، تجسم و تصور خود او در مقام روانکاوی است که بیماری نظیر روزنبرگ داشته باشد. پفیتستر روانکاو است و اوست که با ترفندهای روانکاوانه مسئله اسپینوزا را در ذهن آلفرت ایجاد می کند. روش او نرم و عملگرایانه است. به سوژه خود نزدیک می شود و او را با خودش روبرو می کند. بدو مجال می دهد که نسبت به خودش کنجکاو و پرسشگر باشد. البته کار او نتیجه ای ندارد و روزنبرگ نهایتاً به راه خود می رود.

 

"وان دن آندن"، معلم فلسفه اسپینوزا که او نیز عملگراست و اسپینوزا را از عقل اندیشی مطلق و بی احتیاطی در بیان عقایدش برحذر می دارد و می کوشد حواس زیبایی شناسانه او را بیدار کند. وان دن اندن قبلاً کشیش یسوعی بود ولی آزادی‌خواه شده بود و مطالعات وسیعی در زمینه آثار یونان باستان و فلسفه داشت. او بعدها به آزادیخواهان فرانسوی پیوست و توطئه‌ای برای انحلال نظام سلطنتی فرانسه و ایجاد دموکراسی کرد ولی جنبش شکست خورد و او توسط پادشاه فرانسه اعدام شد. به نظر می رسد یالوم برخی از باورهای خود را از زبان وان دان آندن، فرانکو و پفیتستر بیان می کند.

اسپینوزا که کاملاً عقلگراست و صریح و با صداقت تمام و بی توجه به عواقب، عقایدش را بیان می کند.

 

یکی دیگر از شخصیت های داستان یالوم، "فرانکو" است. فرانکو نیز تخیلی است. یهودی زاده ای که ابتدا در نقش مامور خاخام ها برای زیرزبان کشی از اسپینوزا مامور می شود تا علیه او شهادت دهد اما علیرغم این شهادت که منجر به تکفیر اسپینوزا هم می شود، تحت تاثیر آموزه های اسپینوزا هم قرار می گیرد. از طرف دیگر او مورد تشویق خاخام ها قرار می گیرد و به مدارج بالای روحانی نیز دست می یابد، در حالی که کماکان دل در گرو اسپینوزا دارد. اما فرق او با اسپینوزا در روش نرمتر اوست. او برخلاف اسپینوزا می کوشد دین را از درون اصلاح کند. او قصص تورات و تلمود را نه واقع گرایانه که اخلاق گرایانه تفسیر می کند و از این نظر خود اسپینوزا را هم تحت تاثیر قرار می دهد. یعنی معلم از شاگرد چیزی می آموزد. از جمله داستانی از تلمود را برای اسپینوزا مثال می زند که در آن خاخام هیلِل کل تورات را در این جمله خلاصه می کند:" آنچه برای خودت نمی خواهی، برای همسایه ات هم مخواه. این کل تورات است، بقیه اش تفاسیر است." در عین حال او نیز در معرض تکفیر جامعه یهودیان قرار می گیرد.

فرانکو نیز از منظری هرمنوتیکی و روانکاوانه در دین می نگرد و صراحت و سرسختیِ خود اسپینوزا را ندارد. او هم به نوعی نماینده یالوم است.

 

 

 

https://www.iranketab.ir/Images/ProductImages/c246cbb751be44dcada9a007e713b9d8.jpg

خلاصه کتاب "کارل مارکس" اثر ایزایا برلین

خلاصه کتاب "کارل مارکس" اثر ایزایا برلین

 

محمدامین مروتی

 

کتاب برلین از این نظر اهمیت دارد که مجموعه ای مرتبط از تکه های زندگی مارکس و تکه های آثارش را در کنار هم می گذارد تا شناختی هر چه واقعی تر از مارکس به مثابه یک انسان نابغه و همچنین خطاهای او، به دست دهد که انسان های بزرگ خطاهای بزرگ هم دارند.

برای کسانی که مارکس را از طریق شنیده ها و تبلیغات مثبت و منفی آموخته اند کتاب برلین مغتنم و کم رقیب است.

 

"کارل مارکس" اولین کتاب ایزایا برلین است که در سی سالگی و در 1939 نوشته است. در آن زمان گفتمان غالب از مارکسیسم روسی بود ولی با انتشار بیشتر آثار مارکس و تحلیل های نئومارکسیستی، برلین سی سال بعد تغییرات نه چندان زیادی در متن وارد کرد.

برلین می گوید مارکس خودش را با قهرمان کتاب بالزاک(شاهکار ناشناخته) مقایسه می کرد که طرحی از تابلویی در ذهن دارد که مرتب روی تابلو می کشد و پاک می کند تا نهایتا مجموعه بی شکلی از رنگ ها روی تابلو می ماند.

آینده دنیا چنان برای مارکس روشن است که او را در شکل پیامبری بشارت دهنده و انذار دهنده می بینیم.

 

برلین می گوید تقریبا تمام عناصر فکری مارکس نزد پیشینیانش وجود دارد و کار او ترکیب سازوار این عناصر بوده است. او نه یک مبتکر که یک .....

 


[1] نقدی که به این ایده مارکسی وارد می شود این است که سود سرمایه دار خود تابع ملاحظه ترجیحات مصرف کننده است نه تصمیمات سرمایه دار.

[2] این همان بلایی است که بر سر سوسیالیسم روسی هم آمد.

ادامه نوشته

معرفی کتاب "همنوایی شبانه ارکستر چوب ها"

 

 

معرفی کتاب "همنوایی شبانه ارکستر چوب ها"

 

محمدامین مروتی

 

همنوایی شبانه ارکستر چوب ها نوشته رضا قاسمی (متولد ۱۳۲۸ در اصفهان) نویسنده، آهنگ‌ساز و کارگردان تئاتر است. همنوایی شبانه ارکستر چوب‌ها ابتدا  در آمریکا و در سال ۱۳۸۱ در ایران به چاپ رسید که به چاپ های متعددی هم رسید و برنده بهترین رمان اول سال ۱۳۸۰ جایزه هوشنگ گلشیری و بهترین رمان سال ۱۳۸۰ منتقدین مطبوعات شد.

کتاب، قصه پناهندگان ایرانی در فرانسه و مشکلات روحی و روانی آن هاست. درگیری های شان با خود و با یکدیگر. هنرمندانی که هنرشان فدای سیاست شده و حساسیت های هنرمندانه شان نیز از میزان تاب آوری شان کاسته است.

هنر به طور عام و قصه نویسی به طور خاص، مانند بسیاری از پدیده های انسانی در زمینه و کانتکست معین می بالد. از این رو مهمترین عاملی که در بررسی آثار یک نویسنده باید مد نظر قرار گیرد، زمینه و زمانة آثار اوست.

جمالزاده، صادق هدایت و بزرگ علوی، مثلث تشکیل دهنده بنیانگزارانِ داستان کوتاه ایرانی معاصر هستند. اما هر کدام به راه خود رفتند.

بر مبنای همین مثلث می توان گفت داستان نویسی مدرن ما دارای سه شاخه است:

 درونمایه داستانهای جمالزاده نقد فرهنگ موجود است. جمالزاده به عنوان یک روشنفکر متجدد و پسا مشروطه، به نوعی بازگشت به فرهنگ اصیل ایرانی دعوت می کند. در عرصه زبان نیز ابتکار و خلاقیت جمالزاده به ساده نویسی و شیرین نویسی مربوط است.

بزرگ علوی نماینده رئالیسم سوسیالیستی است. ترکیب عشق و مبارزه، داستان های او را برای عامه مردم هم جذاب می کند.

صادق هدایت در عرصه اجتماعی هم نوعی رئالیسم و ناسیونالیسم را توامان تجربه کرده است اما گرایش شاخص او در داستان نویسی به روانشناسی و عرصه روح و نوعی سورئالیسم است که در "بوف کور" به اوج خود می رسد.

رمان رضا قاسمی در دسته سوم می گنجد. که از هدایت شروع می شود و توسط هوشنگ گلشیری و بهرام صادقی ادامه می یابد. جالب است که اسامی مندرج در این دسته بیشتر اصفهانی هستند. گلشیری و صادقی و قاسمی هر سه اصفهانی هستند و جایزه کتاب اول را نیز بنیاد گلشیری به کتاب "همنوایی..." داده است.

 

این رمان بیش از هر نویسنده ای مرا به یاد میلان کوندرا و نحوه نگارش او در شکار لحظه های فلسفی می اندازد.

ترکیب نکات فلسفی و تک گویی های نویسنده در باب همه چیزهایی که در اطرافش می گذرد، مرا به یاد میلان کوندرا و رمان های او انداخت. شاید هم نویسنده خودآکاه یا ناخودآگاه از شیوه نوشتن کوندرا متاثر شده است.

 

علی امينی نجفی می نویسد:

"درد بی ريشگی يا هويت گمشده با دو نماد در رمان برجسته می شود: سايه و آينه. راوی چند جا تأکيد می کند که سايه او در نوجوانی از بدن او جدا شده، به هستی او نفوذ کرده و بر آن مسلط شده است. حال آنچه به جا مانده، خود او نيست، سايه اوست. (شايد اين گوشه چشمی باشد به راوی بوف کور صادق هدايت که با سايه خود حرف می زند). نماد ديگر آينه است. به گفته راوی: "هر بار که می ايستم مقابل آينه فقط سطح نقره ای محوی را می بينم که تا ابديت تهی است."(۴۱) پس او از مقطع خاصی در زندگی، ديگر نتوانسته سيمای خود را در آينه ببيند. (شايد وام گيری از نظريات ژاک لکان که مرحله ديدار آينه را گامی اساسی در تکوين هويت می داند.)"( علی امینی،همنوايی شبانه ارکستر چوبها'، رمانی فراسوی مرزهای واقعيت)

 

خواندن کتاب برای خواننده عادی دشوار است و شخصاً آن را به کتاب خوانان حرفه ای تر توصیه می کنم.

معرفی کتاب عسکر گریز

معرفی کتاب عسکر گریز

 

محمدامین مروتی

 

عسکر گریز مجموعه داستانی‌ست از محمدآصف سلطانزاده، نویسنده افغانی که در سال ۱۳۸۵ توسط نشر آگه منتشر شد.

قصه های این مجموعه در باره مصیبت های مردم افغانستان در زمان اشغال شوروی است.

مصیبت هایی که همزمان از روسها و مجاهدین می کشند.

مثلا داستان عسکر گریز درباره جوانی‌ست که در زمان اشغال از سربازی فرار کرده‌است. فرزندکشی غمگین ترین قصه این مجموعه است در باره تقابل خانواده ای سنتی با پسرشان که با اشغالگران همراهی کرده است و اینک به زادگاهش برگشته است. مرز قصه پناهندگانی است که در حال فرار از کشور و پناهنده شدن به ایران هستند. سایر قصه ها عبارتند از اشغال، نقطه، رندبچه کابل، پرده‌ای دیگر، اگر شب بیفتد.

کتاب به زبان دری نوشته شده و از این رو واژه نامه ای در پایان برای توضیح لغات مشکل دارد.

این کتاب در بخش مجموعه داستان سال ۱۳۸۵ برنده جایزه ادبی هوشنگ گلشیری شده‌است.

نشر کتاب هایی نظیر عسکرگریز و بادبادک باز، علاوه بر جنبه ادبی، به همدلی و تفاهم بین ایرانیان و افغانیان کمک می کند.

معرفی کتاب ارباب زمان

 

معرفی کتاب ارباب زمان

 

محمدامین مروتی

 

میچ آلبوم، متولد سال 1958 در آمریکاست. او با نوشتن مطالب ورزشی آغاز کرد، ولی آثارش عمدتاً حول موضوعاتی چون مرگ و ایمان می چرخد.

علاوه  بر «ارباب زمان»«Timekeeper»، کتاب خوب دیگری که از این نویسنده خوانده ایم، "سه شنبه ها با موری" است که فیلمی هم از روی آن ساخته شده است.

رمان در حول اهمیت تصور ما از زمان و نقشی است که این تلقی در زندگی ما دارد.

این سوال که آیا فرصت ما در زندگی کم است و رابطه مرگ با زندگی چیست، سوال هایی است که رمان درگیر آن است.

 

کسی که اولین بار هدیه خداوند را اندازه گرفت و بیشتر خواست، مجازاتش این است که به جاودانگی محکوم شود و ناظر ناسپاسی های مردمان و قصه دردهایشان باشد.

میچ سه داستان از زمان‌های مختلف را به موازات هم پی می‌برد.

 

پاراگرافی از کتاب:

 « ساعتی روی دیوار یا داشبورد خودرویتان هست. برای غذا خوردن یا تماشای فیلم، برنامه‌ریزی یا تاریخ یا زمانی را در نظر می‌گیرید پرندگان دیرشان نمی‌شود. سگ‌ها به ساعتشان نگاه نمی‌کنند. آهوها برای گذشت روز تولدشان ناآرامی نمی‌کنند. فقط انسان است که زمان را اندازه می‌گیرد. فقط انسان است که ساعت را به صدا در می‌آورد. برای همین، فقط انسان است که ترسی فلج‌کننده را در درون دارد که هیچ جان‌دار دیگری ندارد. ترس از به پایان رسیدن زمان.»

معرفی کتاب "آدمی"

معرفی کتاب "آدمی"

 

روتخر برخمان یا روتگر برگمن  متولد سال ۱۹۸۸ میلادی، تاریخ‌نگار و نویسنده‌ی هلندی است، که چهار کتاب را با موضوعات تاریخ، فلسفه و اقتصاد را به‌رشته‌ی تحریر درآورده‌است. یکی از این کتاب‌ها «آرمان‌شهر برای واقع‌گرایان: چگونه می‌توانیم جهانی ایدئال بسازیم» به بیست زبان ترجمه شده‌است، و نسخه‌ی هلندی آن پرفروش‌ترین کتاب این کشور شد.

از ماکیاوللی تا هابز و فروید و داکینز به ما آموخته‌اند که آدمی موجودی بدسرشت است. اما روتخر برخمان در کتاب آدمی موضعی یکسره متفاوت را مطرح می‌کند. انسان موجودی نیک‌سرشت است و در ذات او غریزۀ همکاری بر غریزۀ رقابت و حس اعتماد بر حس بی‌اعتمادی می‌چربد و این چربش یکی از پایه‌های تکاملی «انسان خردمند» است.

برخمان را نویسنده و تاریخ دانی همتراز با یووال نوح هراری، نویسنده آثاری، چون «انسان خردمند» و «انسان خداگونه» دانست، با همان میزان از خلاقیت، ابتکار و علم. برخمان در کتاب جدیدش با نام «تاریخ امیدبخش نوع بشر» باز هم همه را غافلگیر کرده است.

در ابتدای کتاب، جمله‌ای از آنتون چخوف آمده است: «اگر به انسان نشان دهید چیست، بهتر می‌شود.»

شر، کارش را از راه دور انجام می‌دهد. فاصله به ما اجازه می‌دهد که در اینترنت به غریبه‌ها پرخاش کنیم. فاصله به سربازها اجازه می‌دهد که انزجار خود را از خشونت کنار بزنند. و فاصله بوده که وحشتناک‌ترین جنایات تاریخ را ممکن کرده است، از برده‌داری گرفته تا هولوکاست. (کتاب آدمی صفحه ۴۲۶)

روتگر برگمن ، در کتاب "آدمی" (تاریخ امیدبخش نوع بشر) پرفروش ترین کتاب بین المللی خود، چشم انداز جدیدی را در مورد 200.000 سال گذشته از تاریخ بشر ارائه می دهد ، اثبات می کند که ما بیشتر به دنبال همکاری هستیم تا رقابت  و بیشتر تمایل داریم تا به یکدیگر اعتماد کنیم تا اینکه نسبت به هم بی اعتماد باشیم. در حقیقت این غریزه اساس تحولی محکمی دارد که به ابتدای هوموساپینس برمی گردد.

برخمان می گوید : «بیان ساده استدلال من این است ما طبق سرشت خود به عنوان کودک در جزیره‌ای نامسکون، هنگام آغاز جنگ، هنگام وقوع فاجعه، تمایل شدیدی به سویه نیک خود داریم. شواهد علمی زیادی ارائه خواهم کرد که نشان می‌دهند دیدگاه مثبت‌تر به سرشت انسان تا چه حد واقع‌بینانه است. در عین حال متقاعد شده‌ام که اگر شروع به باورش بکنیم می‌تواند بیشتر واقعی بشود.»

بنا بر افسانه‌ای دیرپا، انسان به‌واسطۀ سرشتش خودخواه و تهاجمی و زودترس است. این همانی است که زیست‌شناس هلندی، فرنس دِ وال دوست دارد نظریۀ لفافه بنامد: این نظر که تمدن فقط لفافه‌ای نازک است که با کوچک‌ترین تلنگر فرومی‌پاشد. در واقعیت، برعکسش حقیقت دارد. وقتی بحران رخ می‌دهد، وقتی بمب‌ها فرومی‌بارند یا سیلاب بالا می‌آید، ما انسان‌ها به بهترین نسخۀ خود تبدیل می‌شویم. (کتاب آدمی صفحه ۲۰)

برخمان برای اثبات این فرضیه‌اش داستان‌های واقعی را می‌کاود و نشان می‌دهد که اگر در عالم داستان‌های ادبی، در عالمِ سالار مگس‌ها، انسان‌های درمضیقه‌افتاده به جان هم می‌افتند و گرگ هم می‌شوند، در عالم واقع، داستانی با همان مضمونی که در رمان ویلیام گولدینگ می‌خوانیم، اتفاق می‌افتد و آن‌ها که درگیر همان قسم نکبت‌ها شده‌اند هیچ هم به جان هم نمی‌افتند و گرگ هم نمی‌شوند و در عوض میل همکاری‌شان است که عمل می‌کند.

چند سال پیش از مردم سی کشور مختلف پرسشی ساده کردند: «در کل، فکر می‌کنید دنیا رو به بهتر شدن است، فرقی نکرده یا دارد بدتر می‌شود؟» در تمامی کشورها، از روسیه تا کانادا و از مکزیک تا مجارستان، اکثریت قاطع پاسخ دادند که اوضاع دارد بدتر می‌شود. واقعیت دقیقاً خلاف این است. در چند دهۀ اخیر، فقر شدید، قربانیان جنگ، مرگ و میر نوزادان، جرم، قحطی، کار کودکان، مرگ بر اثر بلایای طبیعی و تعداد سقوط هواپیما همه افت کرده‌اند. ما داریم در ثروتمندترین، امن‌ترین و بهداشتی‌ترین دوران زندگی می‌کنیم. (کتاب آدمی صفحه ۳۱)

«تاریخ امیدبخش نوع بشر» را کتابی «آرمانشهر» برای واقع گرایان می‌دانند. کتابی که ایده‌های نابی برای مدیریت جهان، ساعات کاری مفید و نیز درباره مدیریت ثروت و فقر جهانی ارائه کرده بود. برخمان در آن کتاب که یکی دو سال قبل از شیوع پاندمیک کرونا در جهان، به چاپ رسانده بود، ایده‌ی ۱۵ ساعت کار در هفته و نیز انجام بسیاری کار‌ها از راه دور را ارائه کرده بود. شاید آن زمان خیلی‌ها فکر می‌کردند این نویسنده‌ی جوان دیوانه است، اما در دوران کرونا خودمان با چشم‌های خودمان دیدیم که عملاً اینگونه شده. ساعت‌های کاری حتی در برخی موارد به کمتر از ۱۵ ساعت در هفته رسید و بسیاری از کار‌ها از راه دور انجام شد.

معرفی کتاب"دیگر اخبار نخوانید"

 

معرفی کتاب"دیگر اخبار نخوانید"

محمدامین مروتی

رولف دوبلی در کتاب"دیگر اخبار نخوانید"(ترجمه فائزه طباطبایی/نشر نو/1399) با استناد به تجربه ی خود معتقد است، اخبار مانند الکل اعتیادآور و به همان اندازه مخرب است. او می گوید پس از سال خا زیستن با اخبار از خود پرسیدم آیا الآن دنیا را بهتر می شناسی و تصمیمات بهتری می گیری؟ دیدم جواب هر دو سوال منفی است. دیدم در تمامی این سال ها به زندگی خود استرس تزریق کرده ام و این استرس به شکل مزمن در آمده است. زیرا انسان طبیعتا به خبر بد بیشتر از خبر خوب توجه می کند و خبرنگاران نیز این لطیفه ی روانشناختی را می دانند و در آتش خبر وحشتناک می دمند. مشکل دیگر این است انسان به این خیال باطل خود را در اخبار غرق می کند تا بیشتر بداند و دچر این توهم می شود که شایسته اظهار نظر در همه چیز است.

 

 

 

معرفی کتاب" آیشمن در اورشلیم"

 

معرفی کتاب" آیشمن در اورشلیم"

 

محمدامین مروتی

هانا آرنت فیلسوف آلمانی در سال ۱۹۶۱ در مقام گزارشگر نشریه نیویورکر در دادگاه آدولف آیشمن افسر مسئول مساله یهودیان در آلمان نازی حاضر شد. دادگاهی که با دزدیدن آیشمن از آرژانتین توسط موساد و انتقال او به فلسطین برگزار شد. این گزارش ابتدا در هفته‌نامه نیویورکر و سپس در قالب کتاب " آیشمن در اورشلیم" چاپ شد.

هانا آرنت در کتاب " آیشمن در اورشلیم" (ترجمه زهرا شمس/نشر برج/1399) می گوید امثال آیشمن انسان های ربات مانندی بودند که عاجز از تفکر بودند و به نوعی طعمه خوبی برای نازیسم به حساب می آمدند. سطحی گری و بی فکری و بی احساسی است که ان ها را مهره انجام مطامع امثال هیتلر می کند. آرنت خود یک یهودی است که به واسطه این کتاب مورد اتهام دفاع از نازیسم قرار گرفت. در حالی که او از حکم اعدام آیشمن هم دفاع می کند و تئوری "ابتذال شرّ" خود را پیش می نهد که طبق آن افتادن در دام شر ناشی از بی فکری و سطحی بودن و بی مسئولیتی است نه لزوما شرور بودن.

 

 

معرف کتاب"اخبار"

معرف کتاب"اخبار"

محمدامین مروتی

کتاب "اخبار" آلن دوباتن با ترجمه مریم تقدسی به وسیله نشر ققنوس در سال 1398 به چاپ رسیده است. دوباتن می گوید اخبار تمرکزش بر تباهی ها و سیاهی هاست و باید تشخیص دهیم جه زمانی دیگر اخبار به ما آگاهی نمی دهد و شرش از خیرش بیشتر است. دوباتن ناقد تبدیل "خبر" به نوعی "عبادت" است. بشر امروز به جای عبادت صبحگاهی و شامگاهی به اخبار صبحگاهی و شامگاهی دچار شده ست؛ ولی باید مواظب خودش باشد و گزینش گرانه خود را از غرقاب و امواج مسموم خبر حفظ نماید.

معرفی کتاب فلسفه عشق

معرفی کتاب فلسفه عشق

محمدامین مروتی

اروینگ سینگر کتاب کم حجمی دارد به نام "فلسفه عشق" که نشرنو با ترجمه میثم محمد امینی در سال1397 روانه بازار کرده. این کتاب در حقیقت چکیده و نتیجه سه گانه مفصل او در باب تاریخ فلسفة عشق است. در این کتاب سینگر افکار فلاسفه از افلاطون تا جان دیویی را دنبال کرده و نتیجه گرفته که عشق، چشم اندازهای وسیعی را در مقابل چشمان ما باز می کند و در نوع رمانتیک یا آرمانخواهانه یا دوستانه خلاصه نمی شود. سینگر من جمله نقدهایی به نظر شوپنهاور، سارتر و فروید دارد و خود را نزدیک تر به افکار هیوم، نیچه و دیویی می داند.

شوپنهاور معتقد بود عشق تمهید وترفندی است که طبیعت و اراده برای ادامه نسل اندیشیده و چون زندگی خوب در خلاف آمدِ اراده میسر است پس ازدواج معمولی و عاقلانه و بدون اشتیاق جنسی مرجح است. شوپنهاور"نه" گفتن به اراده را تجویز می کرد و در مقابلش نیچه، "آری" گفتن به طبیعت را.

 فروید نیز نظر مشابهی داشت و می گفت عاشق ارزیابیِ پر توهمی از معشوق دارد. عاشق، خود را می فریبد تا خود را قانع سازد معشوقش عیبی ندارد و بعدا که از او نومید می شود ممکن است از او متنفر هم بشود. فروید نه تنها ازدواج بلکه همه رفتارهای انسانی را به سکس مربوط می کرد.

سارتر هم ازدواج را نوعی محدودیت و اسارت و از کف رفتن استقلال تلقی می کرد.

ولی اروینگ سینگر مولف کتاب "فلسفة عشق" معتقد است عشق، طیف گسترده ای از علائق است و در عشق رمانتیک منحصر نمی شود.

تئوری ویژه ای که سینگر مایل است برآن تاکید کند این است که برغم نظر شوپنهاور و فروید و سارتر، عشق قابل تقلیل به فیزیولوژی نیست بلکه رویداد عشقی، افقی از خلاقیت و شور  و اشتیاق بر روی انسان می گشاید.

 ولی عشق به لذت یا اشتیاقِ تنها هم قابل فروکاستن نیست. چشم اندازهای عاشقانه بسیار وسیع اند. عشق پدیده ای پلورالیستیک است. شوپنهاور نمی توانست تصوری داشته باشد از دنیایی که به برکت پیشرفت های علمی، هم می توان تولید نسل نکرد و اشتیاق جنسی داشت و هم تولید نسل کرد و اشتیاق نداشت. سینگر با هیوم و مونتنی موافق است که عشق جنسی ممکن است به محبت و عشق بی شائبه تبدیل گردد. به نظر هیوم عشق جنسی سه وجه دارد: زیبایی شناسانه، محبت آمیز و جنسی. امروز پدیده ای به نام "ازدواج همراهانه" داریم که دختران جوان با مردان پیر توافق و ازدواج میکنند تا از آن ها مراقبت کنند و نیازهایشان را رفع کنند و از آن طرف ثروت او را به ارث برند. این نوع ازدواج زیاد جنبة جنسی ندارد.

نیچه می گفت ابرمن زندگی اش را به یک اثر هنری تبدیل می کند. شرط این موفقیت وفادار بودن به خود است.

زیستن عاشقانه یعنی به کارگیری خلاقانه ذهن و بدن برای زیستنی توام با عشق و علاقه. سینگر در پایان می گوید عشق یعنی پذیرفتن موجودی دیگر. این دیگری می تواند چیزی یا کسی یا آرمانی باشد. شفقت، اشتیاق و لذت اجزای مختلف زندگی عاشقانه اند.

 

 

 

معرفی کتاب: «مجاز در حقیقت؛ ورود استعاره‌ها در علم»

معرفی کتاب: «مجاز در حقیقت؛ ورود استعاره‌ها در علم»

محمدامین مروتی

 

نویسنده: حسین دباغ/ ناشر: هرمس، چاپ اول 1393

حسین دباغ در کتاب «مجاز در حقیقت؛ ورود استعاره‌ها در علم» می گوید استعاره فقط در هنر نیست که کاربرد دارد بلکه برغم تصور پوزیتیویستی در علم هم کاربرد فراوانی دارد. در تصور پوزیتیویستی مجاز در مقابل حقیقت و امر واقع قرار می گیرد. امروزه این تصور کاملا منسوخ شده است.

دانشمندان بدون مدل های فرضی نمی توانند تئوری پردازی کنند و این مدل ها کیفیت و حیثیت استعاری دارند.

سروش دباغ می گوید از نظر فلسفی، استعاره دیگر یک تکنیک هنری زبانی نیست، بلکه از ضروریات زبان است. از نظر آنان سرشت زبان ذاتا استعاری‌ست. در دوران معاصر همین نگاه غلبه کرد و امروزه چنین نظری درباره استعاره سیطره دارد. حتی باید گفت که استعاره امری زبانی نیست، بلکه امری شناختی است و مربوط به حوزه درک و فهم و شناخت انسان از امور می‌شود. تا پیش از این استعاره را مربوط به سرشت زبان می‌دانستند، اما امروزه می‌گویند که سرشت فهم استعاری است و لذا استعاره کارکرد شناختی پیدا می‌کند.

مثلا سیاه چاله، ابر الکترونی، میدان مغناطیسی طول موج در فیزیک و میل ترکیبی در شیمی و حافظه و ویروس در علوم کامپیوتر، همه و همه استعاره های شناختی اند.

استعاره ها نه تنها در ارائة مدل های علمی بلکه در زایاییِ زبان و تقویت بیان موثرند.

«مجاز در حقیقت؛ ورود استعاره‌ها در علم»

 

معرفی کتاب "کریدور باریک"

 

معرفی کتاب "کریدور باریک"

 

محمدامین مروتی

نام "عجم اوغلو" اهل ترکیه و "جیمز رابینسون" انگلیسی با کتاب"چرا کشورها(ملت ها) شکست می خورند بر سر زبان افتاد. کتاب جدید آن ها با نام "دالان تنگ" (جاده باریک) (2019) هم به شدت مورد توجه قرار گرفته است.

در این کتاب سخن بر سر یافتن بهترین نقطة تعادل بین قدرت جامعه و قدرت ملت است که با نوعی رقابت و تقویت موازی میسر می شود. این نقطة تعادل، دالان تنگ و جادة باریک آزادی نام دارد. در واقع باید سرعت رشد و حرکت جامعه مدنی و دولت باید برابر باشد تا هیچیک از دیگری جا نماند.

این نقطه تعادل را با نموداری می توان نشان داد که محور عمودیش، قدرت و ظرفیت و توان دولت را نشان می دهد و محور افقی اش، توان جامعه مدنی را تا بتوانند پا به پای هم رشد و پیشرفتی خطی را میسر سازند.

 این حالت با الهام از کتاب معروف لوئیس کارول(آلیس در سرزمین عجایب) "اثر ملکه سرخ" نامیده شده است. آنجا که آلیس و ملکه سرخ با هم می دوند و آلیس پس از مدتی متوجه می شود از جایش تکان نخورده چون همه دنیا و پدیده های پیرامونی همراه او با همان سرعت دویده اند.

استعاره ی اسطوره ای دیگری که نویسندگان از آن استفاده کرده اند داستان گیل گمش است که پادشاه سومر بود و شهری بی نظیر ساخت که مایه استبداد و استکبارش شد. مردم از دست او به خدا(آنو) پناه بردند و او همزادی به نام انکیدو برای کنترل گیلگمش آفرید. هر چند نهایتا گیل گمش بر او پیروز شد ولی قدرت مطلقه اش را از دست داد و با انکیدو کنار آمد و صلح کرد. در اسطوره های خودمان نیز مثال جمشید و ضحاک، می تواند مورد استناد نویسندگان، قرار گیرد.

نویسندگان منتقد دولت حداقلی لیبرالی هایک هم هستند و می گویند دولت باید پا به پای جامعه مدنی قوی شود تا بتواند خدمات عمومی و تامین اجتماعی و باز توزیعِ عدالت محورِ ثروت را برقرار سازد. هیچ لیبرال افراطی ای هم از بی دولتی دفاع نمی کند. حتی هایک در کتاب "راه بردگی" از تامین حداقل معاش برای هر انسانی دفاع می کند. اما نویسندگان به مداخله حداقلی دولت نقد دارند و به تامین امنیت و حداقل معاش بسنده نمی کنند و می گویند لویاتان مقید هر چه بزرگ تر باشد به نفع جامعه هم هست. دولت باید بتواند مالیات بگیرد، انحصار چاپ اسکناس داشته باشد، امنیت اقتصادی و سیاسی ایجاد کند و الخ.

یکی از دخالت های موثر دولت مقید شکستن"قفس هنجار" هایی است که به دست و پای جامعه پیچیده است. قفس هنجارها در جوامع سنتی امور را رتق و فتق می کنند. مثلا دولت آمریکا قفس هنجارها را درباره نقش زنان شکست. یا پیامبر اسلام (ص)همین کار را در عربستان جاهلی انجام دادند.

 

فلسفه وجودی دولت:

لیبرال ها از دولت به عنوان شر ضروری یاد می کنند. ولی یکی از بهترین کشف های انسان، دولت است که به نمایندگی ملت عمل می کند. دولت/ملت، امری مربوط به عالم مدرن است. همانطور که هابز می گوید لویاتان یک امر ضروری در طریق رشد جامعه است.

 

چهار نوع لویاتان :

در واقع چهار نوع لویاتان داریم:

لویاتان مستبد (despotic ieviatan) که تمایل به پس زدن جامعه مدنی دارد. (چین)

لویاتان مفقود که به دور باطل فساد و گردش قدرت در میان جریانات خاص می انجامد. (لبنان)

لویاتان کاغذی که ترکیب بدی های لویاتان مستبد و لویاتان مفقود است. هم ناکارآمد است و هم آلوده به فساد و تبعیض. (سوریه/ عراق)

و لویاتان مقید(در غل و زنجیر=shackhed ieviatan) که توسط جامعه مدنی و قانون تحت پایش و رصد و کنترل قرار دارد. (دموکراسی غربی) زیرا DNA ی لویاتان تمایل به استبداد ذاتی دارد.

نویسندگان به مثال های متعدد از کارکرد این لویاتان ها از  دوران "سولون" در 6 قرن قبل از میلاد تا دوران معاصر و نوشته شدن قانون اساسی آمریکا استناد کرده اند. آزادی بردگان در آمریکا تا ائاسط دهه پنجاه قرت نیستم در آمریکا طول کشید. قوانین منع خروج سیاهپوستان از منزل پس از غروب پیش از آن در نیمی از ایالات آمریکا ساری و جاری بود.

 

دولت رفاه:

بازتوزیع عادلانه ثروت(دولت رفاه) ادامه کار موسسات خیریه است که متکی بر یک لویاتان است و از این نظر کارآمدتر عمل می کند. به همین دلیل همان توجیهاتی که وجود موسسات خیریه را موجه می سازد می تواند حرکت به سوی دولت رفاه را نیز توضیح دهد.

 

آزادی از و آزادی در:

عقل پشتیبان آزادی لیبرالی(آزادی "از" سلطه دیگران و داشتن سلطه بر جسم و جان و مال خود و داشتن امنیت یا آزادی منفی) و عشق موید آزادی "در" (آزادی مثبت برای حقوق اولیه بشری مانند تحصیل و بهداشت و مسکن و تامین اجتماعی و داشتن شغل و حق اعتراض و رای )

 

نقش قانون:

جامعه مدنی قوی بیش از هر چیز محتاج قانونمند شدن امور است. از آن طرف "آزادی از" نیز نیازمند دولت و قانونی قوی برای تضمین حقوق فردی و لیبرالی است.

 

پی نوشت:

به نظرم در نهایت نویسندگان از نوعی دولت رفاه با عبارات و استدلالاتی جدید دفاع کرده اند. مثال هایی که برای لویاتان مقید می آورند نشان می دهد که برای کشورهای غربی چیزی بیش از آنچه موجود است نظر ندارند ولی این کتاب برای کشورهایی مانند لبنان و چین، پیامی دارد مبنی بر تحلیل علل و عواملی که مانع از آن شده است که در کریدور تنگ آزادی قرار گیرند.

 

منبع: سیاست نامه شماره 13(زمستان 98)

 

معرفی تحلیل موضوعی مقالات شمس و مثنوی مولوی

کتاب "تحلیل موضوعی مقالات شمس و مثنوی مولوی" به قلم "دکتر محمدامین مروتی" حاصل تتبعات سی و چند ساله مولف در مثنوی بوده است.حُسنِ مطالعة همزمان و تطبیقی شمس و مولانا این است که نحوة تاثیرپذیری مولانا از آموزه‌های شمس به خوبی تصویر می‌شود. جای چنین مطالعه ای در آثار منتشره در باب این دو شخصیت بزرگ عرفانیِ کشورمان کمابیش خالی بوده است. وجه تمایز دیگر این مطالعه، جنبة موضوعی و طبقه بندی شدة آن است که ذهن خواننده را نسبت به اهمّ آموزه‌های شمس و مولانا مرتب و منظم می‌سازد. سبک و سیاق مولوی در گسترش و پیش بردن مثنوی، تابع نوعی "نظم پریشان" است و این بدان جهت است که مولانا به صرافت طبع و غریزی شعر می‌گوید و به دنبال تداعیات لفظی و معنوی و ذهنی خود می‌رود و همین پراکندگی کار را بر دریافت و برداشتِ خواننده دشوار می‌کند. تدوینِ موضوعیِ مضامین، با منظم کردن ذهن خواننده، به درک بهتر او از مولانا کمک می‌کند تا جایی که خواننده می تواند پس از مطالعة این کتاب، مثنوی را به راحتی بخواند و زوایای تاریک و مبهم اندیشة مولانا را درک کند. کتاب در پنج بخش تنظیم شده است:
بخش اول تحت عنوان "مولوی شناسی" در باب شخصیت فکری و ادبی مولوی ( یا به تعبیری ذهن و زبان او) است. (شخصیت او)
بخش دوم خداشناسی و بخش سوم، جهان‌شناسی، مواضع کلامی او را در برمی گیرد.(شریعت او)
بخش چهارم دیدگاه‌های معرفت شناسانه‌ی مولانا و بحثِ بی پایان عقل و عشق و حیرانی و مراتب و منازل مختلف معرفت را شامل می‌شود.(حقیقت او)
بخش پنجم نحوه‌ی سیر و سلوک و طیّ طریق سالک و خاصه خود مولانا را در مثنوی معنوی، مورد بررسی قرار می‌دهد.(طریقت او) .
کتاب توسط نشر بازتاب در 420 صفحه ، قطع وزیری و قیمت 28000هزار تومان (جلد گالینگور 35000 تومان) به چاپ رسیده است. علاقمندان به تهیه کتاب با پی وی زیر تماس بگیرند تا ترتیب ارسال آن برایشان داده شود.
 

معرفی یک کتاب  مهین محمدی  شمس شناسی بر اساس کتاب تحلیل موضوعی مقالات شمس و مولانا

 

معرفی یک کتاب

مهین محمدی

شمس شناسی بر اساس کتاب تحلیل موضوعی مقالات شمس و مولانا نوشته ی دکتر محمد امین مروتی نشر باز تاب 1395

 

 

تحلیل موضوعی مقالات شمس و مثنوی معنوی که به تازگی روی از حجاب چاپ برکشیده حاصل سی و پنج سال زندگی و همنشینی

مستمر نویسنده با مولانا و مثنوی  می باشد . کتاب شامل دو دفتر است . دفتر اول تحلیل موضوعی مقالات شمس دارای مقدمه و دوازده گفتار در شصت صفحه که در نوع خود کاریست بدیع و بی سابقه و در حیطه ی شمس شناسی از منابع نادر ادبیات می باشد. دفتر دوم کتاب به نام تحلیل موضوعی مثنوی معنوی است که شامل پنج گفتار می باشد. این مقاله گامیست در جهت آشنایی بیشتر یا شمس. شاید گلچینی ازبخش اول کتاب بهترین شیوة معرفی آن به خواننده باشد.

 

محمد ابن علی ابن ملک داد تبریزی ملقب به شمس الدین متولد 582 ه.ق است  و حدود 64سال زندگی کرده است . از خود کتابی ندارد اما سخنان او را مریدان و شاگردانش گرد آوری کرده اند که به نام مقالات شمس موجود می باشد . این مقالات به انضمام آثار خود مولانا ،ابتدا نامه ی سلطان ولد ، مناقب العارفین افلاکی و رساله ی فریدون سپهسالار معدود منابع زندگی شمس هستند . از او تا قبل از آشناییش با مولانا اطلاعات چندانی نداریم الا اینکه با عنوان بازرگان سفر بسیار می کرده و از راه بافتن بند شلوار گذران می کرده است . طی الارض میکرده و به این دلیل به "شمس پرنده" معروف شده است . از سخنان شمس چنین بر می آید که به مصداق حدیث قدسی "اولیایی تحت قبابی" (دوستان من زیر چادر من پوشیده و گمنامند)، اصرار بر گمنامی و ناشناختگی داشت . در احوال کودکی می گوید از همان اوان خود را غریب و تنها و متفاوت با بقیه حس می کردم مثل تخم  بطی که زیر مرغی خانگی گذاشته اند. اهل ریاضت بوده و گاه تا مدتها غذا نمی خورده است. می گوی پدرم اهل نیکویی بود و نازک دلی، اما عاشق نبود و شمس از این لحاظ با او نمی ساخت .سه سال مانده به آخر عمر در پی یافتن قبله ای جهت تسکین ملولیت خویش رویایی می بیند که او را به قونیه فرا می خواند . مولانا هم از آن طرف از خود با آن همه هیمنه و کبکبه و دبدبه  و احترام و قدرت و وعظ از خود ملول و دلخسته بود و خالی درونش با هیچ چیز پر نمی شد.ولی به دنبال سالک روان میشود و این گام نقطه ی ی شروع سیری متفاوت و دیگر گونه در سلوک عرفانی می شود . البته شمس به مولانا به چشم مرید نمی نگریست بلکه اورا مراد و حتی از آن بالاتر مراد مراد می دانست که هدف از خلقتشان را "روی نهادن دو دوست بهر خدا و دور از هوا " بیان میکرد .هر چند در نهایت تنگ نظری و حسادت اطرافیان مولانا شمس را مجبور به ترک قونیه می کند اما در بی تابی ها و دلتنگی های مولانا مریدان را به طلب بازگشت او روانه ی دمشق کرد و خود سرخوشانه از این وصل مجدد می سراید"

شمـــــــــــس و قمرم آمد سمع و بصرم آمد                                            وان سیمبرم آمد وان کان زرم آمد

مستی سرم آمد نـــــــــور نــــــــظرم  آمد                                           چیز دگر ار خواهی چیز دگرم امد

 

مولانا از نظر شمس:

شمس خود را خم لبریز از شراب و سربسته و مهر و موم شده قلمداد می کرد که مولانا بازش کرد ....

شمس از نظر مولانا:

بانگی از عالم دیگر تا کتاب وجود او را بخواند . مولانا این غریبگی و از عالمی دیگر بودن شمس را خوب دریافته بود چنانکه برای خود نیز مخاطبینی در آن سوی زمان تصور می کرد . زبان من دارد جویی می کند تا آبی در آن روان شود و آیندگان از آن بنوشند. مولانا شمس را معجزه ی تولد دوباره ی خود می دانست و حق این صحبت را برای خود گزاردنی نمی دانست . پس به ناچار پوشیده و در قالب حکایات و از زبان دیگران احوال خود و شمس را به زبان می اورد :

چه گویم مرده بودم بی تو مطلق                                 خدا از نو دگر بار آفریدم

اهم  آموزه های شمس به مولانا:

شمس در طی هشت آموزه ی اساسی که به مولانا داد از او کسی ساخت که از پس قرن های متمادی هر زمان حرفی تازه برای مخاطبیـــــــنش دارد :

1-انقلاب درونی یا کوپر نیکی در وجود مولانا : کوپر نیک با دادن تز مهم و مشهورش مبنی بر دور زدن زمین به حول خورشید به عکس اعتقاد رایج زمانه که فکر میشد خورشید به دور زمین می گردد انقلابی را در علم و اعتقاد عصر خویش بر پاکرد.شمس نیز یک چنین  انقلابی را در وجود مولانا پدید آورد .شمس به مولانا آموخت : محور وجودی خود را محو کن تا خدا محور وجودت قرار گیرد .محصولات علم و عقل و فلسفه تو را به جایی نخواهند رساند مگر این که به عشق رو اوری که نظر محبت خود کار دیگر است.

2-عشق به عنوان محور عرفان :

صفای درونی همه ی ناپاکی ها را خواهد شست . شمس محبت را در مقابل کینه ورزی –بزرگ ترین عیب بشری- قرار داد و مبنای تصوف خویش را شفقت بر عامی و عارف گذاشت .

3- نفی رهبانیت و چله نشینی

مولانا قبل از شمس سه چله را تحت تعلیم برهان الدین محقق ترمذی از سر گذرانده بود . استاد به او اموخت زن بخواه و مجرد باش . زاهد را میان کوه با سنگ چه کار ؟ میان ناس باش باش و تنها

4- آموزش کیمیای سکوت

درویش را درویشی و خاموشی .. تمام دیوان مثنوی و دیوان شمس متاثر از این آموزه ی شمس است . بر این مبنا مولانا تخلص خویش را "خاموش" برگزید.

5- سماع

تمام متصوفه ی قدیم غیر از بایزید که طریقت سکر داشت سماع را خروج از شرع تلقی می کردند . شمس سماع را به عبادت و شکر گزاری متعالی تبدیل کرد و شرط اساسی برای سماع صحیح را دل سلیم قرار داد .

6- شادمانگی

شمس بشارت و شادی درونی را نقطه ی مقابل تند خویی و ملولگی قرار داد و گفت : عارف شاد و بشاش و متبسم است . "در اندرون من بشارتی است گویی می پریدمی و بر زمین نیستمی."

7- نفی تقلید

می گوید: "مرد زمان خود باش . گذشتگان هر یک بر مسند مردی نشسته بودند چون مردان این عصر شمایید اسرار و سخنان شما کو؟"

8- نوبینی :

شمس می گوید: اهل تقلید نباش . تا عقل و حس و قلبت را به کار گیری آن گاه همه چیز را نو خواهی دید . اگر کهنی در نظرت آمد رجوع کن به سوی خویش . علت ملالت مردمان در درون آن هاست .

و به این ترتیب مولانا را مولانا تر ساخت....

گفتار سوم کتاب در باب روزگار شمس و نقد تصوف قدیم است:

در روزگار شمس از تصوف و عرفان تنها اسمی و رسمی باقی مانده بود . راه تقلید باز  و راه شهود بسته بود . شمس از موضع بالاو با اعتماد به نفس قوی به همه می تازد .از  سلطان العارفین بایزید بسطام گرفته تا شهید عشق ابو منصور حلاج .

در نقد شطح معروف بایزید "سبحانی ما اعظم شانی"می گوید :"سبحانی لفظ تعجب است و تعجب در خدا راه ندارد . علت در این بزرگان است که بر متابعت نبوده اند ."

در نقد انالحق منصور سخت تر می تازد که:"انالحق سخت رسواست .سبحانی پوشیده ترک است وقتی از من سخن گفتی از حق نمی توانی سخن گفت حق کجا و انا کجا؟"

در نقد ابن عربی گفت :"نیکو مرد بود این شیخ محمد اما در متابعت نبود . شیخ گفت عرصه ی سخن فراخ است  گفتم عرصه ی معنی فراخ است از  سخن پیشتر آی تا فراخی بینی ...".

امام محمد غزالی و کیمیای سعادتش ، سهروردی  ، امام فخر رازی ، افلاطون ، خیام و دیگران نیز از تیررس نقد تند و تیز شمس در امان نمانده اند ...

 

گفتار چهارم در تفسیر قرآن است :

شمس به ذو بطون بودن قرآن باور دارد . این قرآن جهت امر و نهی و نشان دادن راه به عوام ذوقی دارد و آن که با  خواص گویند ذوقی دیگر .

برای تلاوت قرآن سه شرط اساسی قرار می دهد :

1-      با چشم های عاشق قرآن را بخوانی . بنده ی خدا باش تا زبان خدارا بدانی.

2-      تاکید بر متابعت از سنت و سیره ی پیامبر . شمس معتقد بود که سنت می تواند بهترین مفسر قرآن باشد .

3-      تفسیر نباید خلاف عقل و علم باشد .

 

گفتار پنجم در خدا شناسی از تظر شمس است :

شمس در خصوص مساله ی خدا شناسی بر این نظر است که راه صحیح خداشناسی آن است که به جای احاطه ی عقلی به خدا باید بگذاری خدا بر تو محیط شود و تو محاط . در غیر این صورت خدای برساخته ای خواهی داشت که مخلوق ذهن خودت می باشد .

از دیدگاه او افراط در تنزیه خدا مردم عامی را سرگردان می کند و معتقد است اگر تشبیه را از دست مردم بگیری خدا را گم می کنند:

"منزهی گفت : خدارا نه در شش جهت و نه بر عرش و نه بر کرسی مجویید . مشبهی برجست جامعه بدرید که وا خدای از جهان گم شوی که خدا ی ما از جهان گم کردی ."

در توحید خدا می گوید: تا با عالم و آدم حس یکی بودن و وحدت وجود پیدا نکنی به توحید نمی رسی :"او یکی است تو کیستی . تو شش هزار بیشی . یکتا شو و گرنه از یکی او تو را چه؟"

 

گفتار ششم در خود شناسی از نتظر شمس است :

در مبحث خود شناسی شمس به سختی به نظریه ی انسان خدایی ابن عربی سخت می تازد و می گوید :

معنای "اذا تم الفقیر فهوا الله" این نیست که کسی که کاملا فقیر شد خدا می شود بلکه یعنی خدا را می یابد . ابن عربی آدم را نسخه ی کوچک عالم یا همان عالم اصغر می خواند.  اما شمس اورا عالم اکبر می داند و خود پرستی را نقطه ی مقابل خداپرستی قرار می دهد .

 

گفتار هفتم در معرفت شناسی است:

در این گفتار به نظرات شمس در خصوص مساله ی کفر و ایمان پرداخته می شود .

شمس برای کفر و ایمان یک حکم واحد صادر نمی کند . مومن جستجو گر است و در راه نیل به کمال ناگزیر است که بارها و بارها از مدار ایمان ارثی و آبا و اجدادی خود گذر کند و در خلال این گذر است که ایمان او عالمانه خواهد بود نه عامیانه و موروثی . آن چه که ضروری است این نکته می باشد که برای طی مسیر کمال باید بتوانی با دانسته ها و علوم اکتسابی خود از مرز تعصب بگذری و ذهنت را خالی کنی تا جام حقیقت را بنوشی  . در غیر این صورت دانسته ها برایت مانع و حایل و حجاب خواهد شد. اسلام حقیقی همان مقام سلم و تسلیم در مقابل حقیقت است و این مهم مستلزم اتقلاب دم به دم و تحول دایمی در محتوای ایمان است .

 

گفتار هشتم در عبادت است :

شمس به شرع به چشم راهنمایی می نگرد که سالک را در مسیر نیل به حقیقت کمک می کند مانند شمع که روشنایی راه است تا تو درآن گام برداری . پیش تر هم گفتیم او بر لزوم متابعت از سنت وسیره پیامبر تاکید می کرد .

شمس شریعت گریزی را به بهانه دعوی کمال نکوهش می کرد و پیامبر را شاهد مثال میاورد که در اوج کمال خود را بی نیاز از نماز نمی دانست آن حضرت از ادای نماز چنان ذوق ، حلاوت  و شیرینی را تجربه می کرد که علاوه بر نماز های واجب ، نماز های شب و تهجد را نیز در کمال اشتیاق ادا می کردند شمس به نماز به چشم تکلیف اجباری نمی نگریست و گوشه ای از حلاوت و ذوق پیامبر در ادای نماز را برای خود نیز تجربه شده می خواند . ذکر زبانی رانیز لازم می دانست به شرطی که معطوف و مذکر به مذکور و محبوب باشد.

 گفتار نهم در تکثر گرایی است :

شمس در مساله تکثر گرایی سعه  صدر دارد اهل تکفیر نیست او مراحل پایین را گذرانده ومی داند هرکسی در پله ی دارد قرار و درعین حال خود اسیر چه مقامی نیست.

در وحدت ادیان و انبیا معتقد است که صور آن ها مختلف ومعانی یکی است مثل دانه های انگور که جدایند اما چون بیفشاری در کاسه از عدد نشان نمی بینی.

معنای اسلام را گسترش می دهد . کفر واسلام نه یک اسم که یک مسما ست ویک محتوی .

گفتار دهم  درخلق و خوی شمس  و نگاه او به زن گفتر دهم و یازدهم را در بر می گیرد.

گفتار دوازده در زبان شمس است:

زبان شمس اساسا گسسته است . از دو جهت یکی به دلیل گنگی و نارسایی بیان او و دیگر به جهت ضبط ناقص آن توسط شاگردانش اما خود می گوید غلبه ی معنی مرا به سکوت کشانده و حرف زدن را مربوط به عالم فراق می داند .. آنجا که اتحاد معین است و حضور چه جای گفت و گو می بینی ؟

               من زشیرینی نشستم رو ترش                                  من زپری سخن باشم خمش

در اینجا دفتر دوم کتاب در بخش های مولانا شناسی ، خداشناسی ، جهان شناسی ، معرفت شناسی و خود شناسی آغاز میگردد .

زیبایی نثر و شیوایی بیان و انسجام متون و موضوعات طبقه بندی شده ی آن خواننده را مسحور کرده و به دنبال خود به قرن هفتم ، قونیه ، مساجد و معابر و مدارس مملو از شاگرد و مریدان پر شور و واعظ و فقیهی مشهور و عاشق و دل از کف شده و سماع گر و کف زن می کشاند ...

 

 

 

 

 

نگاهی به کتاب " آی زندگی" از محمود کیانوش

 نگاهی به کتاب " آی زندگی" از محمود کیانوش

خیلی وقت بود که از محمود کیانوش چیزی نخوانده بودم. همیشه کارهای او را دوست داشته ام به خصوص که با چاشنی فلسفه می نویسد که من این مزه و طعم را خیلی دوست دارم. هرچند افراط در بیان مستقیم این اندیشه ها، کار را از قالب روایی و داستانی خارج می کند که نقطة ضعف کار کیانوش محسوب می شود. به هر حال ایشان در آغاز دهة هشتم عمر(71 سالگی)، شبه داستان بلندی با نام "آی زندگی" نوشته اند، که جملات و عبارت و شبه شعرهای دوست داشتنی فراوانی دارد که مرور آن ها، آموزنده و مفید است[1]:

  

اگر طاقباز روی پشت بام دراز بکشی و چند دقیقه ای بدون حرکت به ش نگاه کنی، می آید پایین و می رود توی چشمهایت و احساس می کنی که خودت یکپارچه شده ای آسمان آبی درخشان.

 

آمدی، آورده شدی؛

نفس در سینه و صدا در گلو داشتی،

بینایی در چشم داشتی،.......

ادامه نوشته

یادی از "شازده کوچولو"

یادی از "شازده کوچولو"

"آنتوان دوسنت اگزوپری" نویسنده و خلبان معروف فرانسوی (متولد در سال 1900 و متوفی در بحبوحه جنگ جهانی 1944) هواپیمایش توسط نازی ها سقوط کرد. معروف ترین کتابش شازده کوچولو، نقد جانانه ای است از دنیای آدم بزرگ های مسخ شده ای که زندگی کردن حقیقی را فراموش کرده اند. او از بچگی به نقاشی علاقمند بود ولی آدم بزرگ ها از آن منعش کرده بودند. نقاشی برای بچه ها عرصه ای برای رشد آزاد تخیل است. اگر در کودکیش نقاشی مار بوآیی را می کشد که فیلی را بلعیده و هیچ یک از بزرگترها آن را تشخیص نمی دهند، به خاطر آن است که قوة تخیل آدم بزرگ ها زوال یافته و در مقابل اگر جعبه ای می کشد که گوسفندی در آن پنهان است و شازده کوچولو آن را قبول می کند، به خاطر تخیل خلاق اوست.

 مشکل اصلی آدم بزرگ ها کمیت زدگی آن هاست:"آدم بزرگ ها ارقام را دوست دارند... اگر به آن ها بگوئید من خانه زیبایی دیدم یا کبوترانی برر پشت بامش نمی توانند آن را مجسم کنند ولی اگر به آن ها بگوئی یک خانه صد هزار فرانکی دیدم به صدای بلند و خواهند گفت به به چه خانه قشنگی!" . ولی" آن که معنی زندگی را فهمیده و به اعداد می خندد." در واقع آدم بزرگ ها به حواس خود و دیده ها و شنیده هایشان استفاده نمی کنند بلکه به ارقام دل خوش می کنند ولی "نباید از آن ها رنجید و بچه ها را باید نسبت به آدم بزرگ ها گذشت داشته باشند." آن ها مشکل دارند چون زندگی حسی را فراموش کرده اند.

شازده کوچولو جدیت آدم بزرگ ها را هم به باد انتقاد می گیرد:" آدم هایی که هرگز گلی را نبوییده اند و به ستاره ای نگاه نکرده اند و کسی را دوست نداشته اند و کاری به جز جمع کردن بلد نیستند."  اما او با جدیت و دلسوزی تمام باز شدن توام با ناز و کرشمه غنچه ای را دنبال می کند.

شازده کوچولو در طول سفرش پادشاهی را می بیند که همة مردم برای او رعیت هستند و دلخوشیش فقط این است که فرمان بدهد و همین طور در سیاره ای کسی را که مشغول شمردن سیاره هاست و فکر می کند با این کار مالک آن ها می شود و میخواره ای که می نوشد تا فراموش کند، جغرافی دانی که از دفتر کارش بیرون نمی رود و فقط مشاهدات دیگران را ثبت می کند.

بزرگ ترین درس را روباه به او می دهد و آن تفسیری است که از اهلی کردن به دست می دهد. اهلی کردن کسی یعنی ایجاد و ارتباط خاص با او و روباه از شازده کوچولو می خواهد او را اهلی کند و روباه اهلی کردن را به او یاد می دهد. اهلی کردن به حرف زدن نیست چرا که زبان سرچشمة سوء تفاهم است. اهلی کردن مستلزم صبوری و سکوت و خدمت کردن است. روباه به او یاد می دهد که "آنچه اصل و مهم است از دیده پنهان است" و این چیزی است که آدم ها نمی دانند چون قوه تخیل ندارند و نمی دانند زیبایی ستارگان به گلی است که درون یکی از آن هاست. انگار همه ستاره ها به گل نشسته اند. یا گوسفندی که توی جعبه است و تو آن را نمی بینی و چیزی که بیابان را زیبا می کند چاهی است که در گوشه ای از آن پنهان است.

شاهزاده ما فروشنده قرص های رفع تشنگی را ملاقات می کند . هر قرص برای رفع تشنگی یک هفته کفایت می کند و کسی که این قرص ها را استفاده می کند وقتش آزاد می شود ولی با این وقت آزاد و اضافی چه می خواهد بکند؟ شازده کوچولو می گوید اگر من به جای چنین شخصی باشم آرام آرام به چشمه می روم تا رفع عطش کنم.

انسان کمیت زده، پنج هزار گل سرخ را در باغچه ای می کارد و گلی را که می خواهد در میان این همه گل پیدا نمی کند. چون از فرط فراوانی هیچ فرقی با هم ندارند. اما شازده کوچولو قدر گلش را می داند چرا که آن را اهلی کرده و برای او این گل با همه گل های دنیا فرق دارد. هر چیز باید اهمیت خودش را داشته باشد، مزة خود را داشته باشد. آدم باید طوری آب بخورد که انگار در یک بیابان در اوج عطش از چاهی بیرون کشیده . همه چیز باید اهلی شود و علقه و علاقه ای با ما داشته باشد. به همین علت در بیابان هم شازده کوچولو احساس ملالت و مرارت نمی کند.

داستان شازده کوچولو پایان غمگینی دارد . شازده کوچولو ناپدید می شود و ظاهراً با نیش ماری از پای در می آید ولی کماکان نویسنده منتظر بازگشت اوست.

 

ملاقات نویسنده و شازده کوچولو متعاقب سقوط هواپیمای او در بیابانی در آفریقا صورت می گیرد و ظاهراً تنهایی و مشقاتی که خلبان در آن بیابان بدان ها دچار می شود، او را به دنیای تخیلات شیرین مربوط به این شازده کوچولو می کشاند تا بتواند سختی آن شرایظ را تاب آورد. جایی که آدم بیش از هر چیز به یک همدم و یک دوست نیاز دارد تا به او انرژی بدهد و این امر به کمک یک تخیل خلاق و بازگشت به صفا و سادگی دوران کودکی میسر است که حل مشکلات آسان تر از امروز می نماید. داستان شازده کوچولو به دلیل لطافت و سادگی اش به تمام زبان های مهم جهان ترجمه شده و گفته شده پس از کتب مقدس ، بیشترین تیراژ و چاپ را داشته است .                                                        24/4/91

 

جهان به مثابة هولوگرام


جهان به مثابة هولوگرام

 

کتاب "جهان هولوگرافیک" اثر "مایکل تالبوت" است. نویسنده ای که خود نیز تجارب ماورایی فراوان دارد ولی مستندات او از تجارب شخصی فراتر می رود و شواهد متعدد و در خور توجهی از رویدادهای ماورایی را با ذکر جزئیات و تاریخ و مکان بر می شمرد . جزئیاتی که اغلب در کتاب های فیزیک دانان و روان شناسان صاحب نام ثبت و ضبط شده و ارجاعات نویسنده به مکتوبات آن ها دقیقند و همه در پایان کتاب به شکل مبسوط آمده اند. کتاب تالبوت از این نظر هم بدیع و مهم است که تجارب فراروانی  را منحصر به مذهب و فرقه خاصی نکرده و مثال هایش همة اقوام  و فرق مذهبی و باستانی و معاصر را شامل می شود و از همین رو رنگ تعصبات فرقه ای و مذهبی ندارد. مثال های تالبوت به قدری وسیع و متنوع و متکثر است که دیگر پدیده های فراروانی را نمی توان به تخیل و توهم منتسب کرد؛ لذا این تنوع و تکثر از نقاط قوت کار اوست. هر کدام از این مثال ها می توانست مبنای یک داستان ، رمان یا فیلم یا کتاب باشد ولی تالبوت آن ها را به اختصار در کنار هم نشانده تا تصویر کامل و قانع کننده تری از امکان وجود چنین تجاربی را به خواننده یاد آور شود.

 "داریوش شایگان" که خود روشنفکری اندیشمند است و تهمت  خرافه پرستی به هیچ وجه به او نمی چسبد، از خواندن کتاب به شدت به هیجان می آید و ترجمه آن را به "داریوش مهرجویی" پیشنهاد می کند. کتاب توسط نشر معتبر "هرمس" منتشر  شده و به چاپ شانزدهم هم رسیده. عمدة مدعیات تالبوت بر پژوهش های "بوهم" فیزیکدان نامدار و "پربیرام" متخصص فیزیولوژی اعصاب بنا شده که........ 

ادامه نوشته

پیشنهادفیلم22

در آمریکا

   محصول 2002 ایرلند و انگلستان به کارگردانی جیم شرایدن. "در آمریکا" فیلمی انسانی است. فیلمی درباره فقر و مشقات یک خانواده ی مهاجر ایرلندی در آمریکا و ارتباطات عمیق عاطفی بین نقش آفرینان آن که تمام مصائب را تحمل پذیر می سازد. من فیلم های عاطفه محور باورکردنی و واقعی را دوست دارم و به این فیلم ۳+ می دهم. فیلم های هندی با عواطف و احساسات بازی می کنند ولی بچگانه و عامیانه و غیرواقعی هستند و با دیدن ده دقیقه ای آن می توان همه ی قصه را پیش بینی کرد در حالی که فیلم های واقعی چنین نیستند.

 

بودن يا نبودن

 

بودن يا نبودن

گر آمـدنم به من بُــدي نامــدمي                         ور نيز شدن به من بُدي كي شُدمي

به زان نَبُدي كه اندرين دير خراب                         نه آمـدمي،نـه بــُدمي نـه شــدمي

                                                                                                خيام

محور داستان 160 صفحه اي "دختر پرتقال"[1] نامه اي است از پدري كه 11 سال پيش فوت كرده به پسري كه هنگام فوت پدر 4 ساله بوده و طبق وصيت پدر بايستي در 15 سالگي اين نامه را بخواند.

راوي ،گئورك (همان پسر 15 ساله) است كه ضمن خواندن نامه پدر، حرف هاي خودش را هم مي زند. مرگ زود هنگام پدر و علاقه اي كه به عوالم نجومي و فلكيات دارد، به سؤالات فلسفی مهمي در ذهن او راجع به "بودن و نبودن" مي انجامد. پدر در اوج عاشقي و دلبستگي به دنيا با پديده ي نابهنگام مرگ روبرو مي شود و از اين كه عاشق شده و ازدواج كرده و بچه دار شده پشيمان است و بخصوص در مقابل به دنيا آوردن گئورك ، احساس گناه مي كند و به خاطر همين احساس گناه ، يك سؤال مهم را براي پسرش مطرح مي كند كه اگر به جاي او بود كداميك را انتخاب مي كرد : "يك زندگي كوتاه بر روي زمين و سپس وداعي هميشگي با تمام چيزهايي كه دوست داشته اي را برمي گزيدي يا تشكركنان دست رد به سينة زندگي مي زدي؟ ......

ادامه نوشته

پیشنهاد کتاب(3)

بازی آخر بانو

  نویسنده بلقیس سلیمانی- نشر ققنوس سال1384

یکی از کتاب هایی است که در سال های اخیر مورد توجه مطبوعات و ناقدین بوده است.داستان از زبان اول شخص نقل می شودولی در هر قسمت یکی از شخصیت های داستان نقش راوی را دارد.

 

ادامه نوشته

بعد از خواندن" سووشون"

بعد از خواندن" سووشون"

  

     داستان بلند" سيمين دانشور" كه چاپ اولش در سال 48 و چاپ يازدهم آن  درسال  63 منتشر شده ، از جمله رمان‌هايي است كه مورد توجه روشنفكران آن سال‌ها قرار گرفته بود به طوري كه نه چاپ آن در رژيم گذشته بوده است.

 

ادامه نوشته

یکی داستان است پر از آب چشم

 


يكي داستان است پر از آب چشم
(دربارة رمان "كيميا خاتون" )
Amin_morovaty@yahoo.com
Amin-mo.blogfa.com
    

      نمي‌دانم چه كسي براي اولين بار اين اصطلاح "تاريخ مذكر" را به كار برد. هرچه هست اين اصطلاح ،گوياي واقعيتي است كه گريزي از پذيرش آن نيست. راويان تاريخ هميشه مردها بوده‌اند و طبعاً نگاه مردانه به وقايع هم داشته‌اند و اين نگاه باعث شده كه نيمي از حقيقت و گاهي بيشتر از آن، ناديده گرفته شود.و البته چه بسا اين "ناديده انگاري" بيشتر از آن كه حاصل نوعي "تعمد" بوده باشد، نتيجة نوعي "نديدن" بوده است. مردها چون نمي‌توانسته‌اند دنيا را از نگاهي زنانه هم ببينند، چه بسا مرتكب "ستم‌هاي معصومانه" شده‌اند. 
                                                                                            12/ 3/ 85

ادامه نوشته